شهید مدافع حرم علی تمام زاده

تاریخ تولد : 1355/01/25

محل تولد : تهران

تاریخ شهادت : 1394/08/15

محل شهادت : حلب – سوریه

محل مزار شهید : کرج – قطعه شهدای امامزاده محمد (ع)

منبع:حریم حرم

با نام و یاد خداوند مهربان و با درورد به ارواح طیبه شهدای جهان اسلام و با سلام و دعای خیر به پیشگاه آقا صاحب الزمان(عج) و آرزوی سر سلامتی رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای(دام عزه) شب عملیات است و رزمندگلن با تجهیزات عازم خط نبرد حق علیه باطل هستند. این عملیات از آنجا اهمیت فراوان نسبت به دیگر عملیات ها دارد که برای دفاع از شیعیان مظلوم شهرهای سوریه تدارک دیده شده است، مردم مظلومی که ماه ها در محاصره هستند و تنها از طریق هلیکوپتر آذوقه دریافت می کنند.

 امشب دوم محرم است؛ ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم

حتی از اینکه کی یک شکم سیر نان خالی بخورند عاجزند و بقدری در مضیقه هستند که آرد را با پوست درختان دیگر خمیر می کنند تا حجم زیادی پیدا کند و بتوانند چند روزی بیشتر محاصره را تحمل کنند. انشالله با غیرت رزمندگان حزب الله، برادران ایرانی، فاطمیون، حیدریون، زینبیون و … این محاصره خواهد شکست و پیروزی از آن مومنین و متقین است.

چند کلامی با پدر و مادر عزیزم. پدر خوب و مهربانم و مادر عزیزتر از جانم از شما به خاطر اینکه فرزندتان را با راه و مکتب اهل بیت(صلوات الله علیهم) آشنا کردید تشکر می کنم و ممنونم. ممنونم از اینکه پدر مهربان من با نان حلال مرا بزرگ کرد و مادر خوبم با مجلس روضه اهل بین و محبت آنها تربیتم نمود. هیچ گاه عرق های پدرک را زیر تیغ تابستان و در اوج گرما که با زبان روزه کارگری می کرد تا نان حلال و طیب و طاهری بر سر سفره خانواده خود بگذارد را فراموش نمی کنم، کودک بودم اما آن زحمان هیچگاه فراموش شدنی نیست و هیچگاه محبت مادرانه را که با اشک روضه اهل بیت عجین شده بود را از یاد نخواهم برد. همه چیز ما از اهل بیت است چرا که این ها وسیله هستند، اسباب و وسیله نجات همه انسان ها به صوری کشتی نجات اهل بیت هستند و بس.

امشب دوم محرم است و بچه ها برای امام حسین (علیه السلام) سید و سالار و سرور همه آزادمردان جهان عزاداری می کنند. ماهم اقتدا کردیم به امام حق طلبان و کربلایی شدیم.

چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدین، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله(صل الله علیه واله) که دست فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را می بوسید، می بوسیدم چرا که تو هم  نام فاطمه زهرا(س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی. همیشه دوستت داشتم و الان خدا می داند چقدر دوستت دارم، خدا می داند و بس. دخترم از در زندگی از من اذیت شدی و آزاری دیدی، عصبانیت و دعوای پدر دختری دیدی حلالم کن که سخت محتاجم. دوستت دارم عزیزم.

و آقا محمد هادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا م یداند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مودبی برای مادرت باش، عصای خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکلت به خدای مهربان باشد، از اهل بیت عصمت و طهارت مدد بگیر و آن ها را وسیله برای رسیدن به خدا انتخاب کن، سختی ها را بر جان بخر و بدان که پیروزی از آن متقین است. دوستت دارم کوچولوی دوست داشتنی من

چند کلامی با خواهران و برادران عزیزم،خواهران مهربانم دوستتان دارم. بدانید مهر و محبت همه شما در قلب من بوده و خواهد بود. راه اهل بیت عصمت و طهارت را بروید و نمازتان فراموش نشود. دوست و یاور همدیگر باشید. کانون خانواده را مثل همیشه گرم نگاه دارید. دوستتان دارم.

بدانید برای هیچ چیز که اهداف مادی باشد به سوریه نرفتم

چند کلامی با همه دوستان و آشنایام؛ بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. راه برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و راس آن رژیم جعلی و سفاک اسرائیل، رژیم کودک کش و جنایت پیشه رژیم صهیونیستی هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینه های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب هستیم. شیعه علی علیه السلام ذلت نمی پذیرد.

آقا و مولای ما حسین ابن علی علیه السلام هم تن به ذلت نداد. آشنایان و دوستان خوبم همه شما مرا حلال کنید. از پدرم خانم و پدر خانم عزیزم نیز التماس دعای شدید دارم و مهر و محبت همه شما در قلب من است. از مادر خوبم، خواهرهای خوبم، خواهر خانم ها و بستگان می خوام مراقب خانواده من باشند و صله رحم فراموشتان نشود، رفت و آمدتان را با خانواده بعد از من ادامه دهید.

همه شما را به خدای سبحان می سپارم. ظهور حضرت مهدی(عج) نزدیک است و چه بسا (اگر لیاقت داشته باشیم) دوباره رجعت کنیم (انشالله). همیشه پشت سر رهبر فرزانه انقلاب حرکت کنید. از دوستان و آشنایانی که فراموش کردم نامشان را ببرم پوزش می خواهم.

یا علی، علی تمام زاده (ابوهادی)

*******************************************************

شهید حجت الاسلام تمام‌زاده از شهدای مدافع حرم، متولد سال 1355 و دارای دو فرزند به نام های فاطمه و محمدهادی بود. وی مدت 15 سال به امر تبلیغ دین در زمینه ها و عرصه های مختلف از گویندگی و امام جماعت تا تهیه نشریه مدافعان حرم، وب سایت و فعالیت در مجامع فرهنگی و اجتماعی و سیاسی اشتغال داشت.

ابوهادی نام مستعار این شهید بزرگوار است، او با وجود فعالیت های تبلیغی دینی و اجتماعی بسیار، خود را برای رفتن به سوریه و دفاع از حریم اهل بیت(ع) آماده کرد.

همسر ایشان در گفت و گو با خبرگزاری «حوزه» به معرفی این شهید بزرگوار و انگیزه‌ها و اهداف ایشان از اعزام به جبهه سوریه پرداخت.

* شهید حجت الاسلام علی تمام‌زاده چند بار به سوریه اعزام شدند ؟

همسرم  سه بار به سوریه رفتند و  هربار یک دوره 40 روزه در جبهه حضور داشت. ایشان  نظامی نبود و اولین بار به عنوان بسیجی رفت. نام مستعار ایشان  ابوهادی بود چون نام پسرم محمد هادی است. سومین بار که آخرین اعزام ایشان بود به سوریه رفتند و سرانجام در منطقه جنوب غربی سوریه و در تاریخ  15آبان سال 94 به شهادت رسیدند اما خبر شهادت ایشان دوروز بعد به ما اعلام شد.

* در باره فعالیت های دینی و تبلیغاتی ایشان بگویید و در چه زمینه هایی فعالیت می کردند؟

همسرم 15 سال امام جماعت بودند و برنامه پرسش و پاسخ در مدارس اجرا می کردند و همواره هجرت به مناطق دور افتاده البرز را در کنار همسرم داشتیم. هر کجا می رفتند نگاه آن منطقه را به روحانیت عوض می کردند و با اخلاص، تقوا و بصیرت نگاه خیلی ها را عوض می کردند. در واقع  سرباز گمنام امام زمان(عج) و یک خطیب توانمند بودند که بیشتر مخاطبانش جوان بودند و در زمینه تهیه سایت و نشریه هم فعالیت می کردند.

نشریه “مدافعان حرم” یکی از فعالیت های ایشان بود که همه کارهایش را خودش انجام می داد و به یکی از رزمنده هایی که به جبهه می رفت تعداد زیادی از این نشریات را داد  که بین مدافعان حرم توزیع کند که آنها خیلی خوشحال شدند به طور خلاصه می توانم بگویم ارتش یک نفره بود. نسبت به هر منکری در جامعه واکنش نشان می داد و در راهپیمایی های مناسبتی بالای اتوبوس، لیدر بود و شعار می داد.

* با توجه به اینکه آن شهید روحانی بود و فعالیت های تبلیغی داشت با چه انگیزه ای برای جهاد به سوریه رفت؟

ایشان روحانی شوخ طبعی بود  و مثل همه، عزیزانش را دوست داشت. من و فرزندانم  نمی خواستیم او را از دست بدهیم به همسرم می گفتم شما طلبه هستید و مجاهدت دینی می کنید و همیشه به ایشان روایتی از پیامبر(ص) را می گفتم که قلم علما افضل و برتر از خون شهداست اما ایشان می خندیدند و می گفتند ببینیم چه می شود.

بار اول که ایشان اعزام شدند همه اعضای خانواده شوکه شده بودیم و برای ما غیر قابل باوربود که چه طور به طور غیر رسمی رفتند. اما در بازگشت از سفر خودشان گفتند با نظر اهل بیت(ع) و عنایت حضرت زینب(س) اعزام شدند. اما بار دوم و سوم به شکل رسمی اعزام شدند.

نامه سردار سلیمانی در حمایت از شهید تمام‌زاده

با توجه به خدمات و زحماتی که در جبهه برای بار اول داشت و رزمنده ها محب او شده بودند، سردار سلیمانی  نامه زده بود که حیف است چنین روحانی زِبل و زیرک و با اخلاصی که  از همه گیت ها برای اعزام رد شده را از دست بدهیم و با رفتن ایشان به طور رسمی موافقت شود.

به قول همه خانواده های شهدای مدافع حرم؛ رزمندگان مدافع حرم بار اول که می روند عاشق می شوند و وقتی بر می گردند دست خودشان نیست و دلشان آنجا می ماند. همسرم عاشق یکی از رزمندگان مدافع حرم شهید توسلی(ابوحامد) بود، بعد از شهادت ایشان و تشییع جنازه جمعی از شهدای مدافع حرم در مشهد، شهید تمام زاده از امام رضا (ع) و این شهدا می خواهد که  رفتنش به سوریه را جور کنند. بار دوم که ایشان اعزام شدند نگرانی و دلتنگی زیادی داشتیم و بار سوم می دانستم بار آخر است. به تعبیر مقام معظم رهبری شهدا را خدا انتخاب کرده و اولیاء الهی هستند.

* از مهمترین ویژگی های اخلاقی و رفتاری شهید تمام زاده بگویید؟

ایشان خیلی گمنام بود و یکی از بارزترین ویژگی های او اخلاص بود. در راستای بندگی خدا حرکت می کرد و با وجود فعالیت های تبلیغی در چند مرکز، حقوق نمی گرفت و ما بعد از شهادتش فهمیدیم. بصیرت بالایی  داشت. وقتی به ایشان می گفتیم شما دوبار رفتید و نوبت دیگران است، می گفت هر کس باید به تکلیفش عمل کند و دعا می کرد که اگر خدایا رفتن من ثمر دارد و وجود من در جبهه سوریه نیاز است کارم برای رفتن  درست شود.

* با توجه به اینکه کشور ما در امنیت کامل به سر می برد ایشان با چه اهداف و انگیزه هایی به جبهه سوریه اعزام شدند؟

ما در حال حاضر در امنیت کامل به سر می بریم که البته متاسفانه برخی ها قدر آن را نمی دانند اما در واقع و به قول همسرم خط مقدم کشور ما سوریه است و دفاع ازحریم اهل بیت(ع) زمان و مکان ندارد. وقتی همسرم برای اولین بار رفتن را به سوریه مطرح کرد همواره رفتار وحشیانه داعشی ها را می دید و می گفت مگر می شود آدم مسلمان باشد و غیرت داشته باشد و این جنایت ها را نادیده بگیرد.

بعضی ها فکر می کنند مدافعان حرم فقط برای دفاع از حرم ظاهری حضرت زینب(س) رفتند، اما دفاع از حریم های اهل بیت(ع) وسیع است و با رفتن این شهدا کسانی که اینجا هستند راحت تر می توانند دینداری کنند.

* علاقه ایشان نسبت به خانواده شان چگونه بود و چطور توانستند از شما و فرزندانشان جداشوند؟

دل‌بستگی زیادی به خانواده داشتند و برای او این جدایی و رفتن خیلی سخت بود. در روز گاهی سه بار تماس می گرفت و دل تنگی همسرم حتی در عکس هایش هم دیده می شود. اما خداوند بهجت و نشاط را در لحظه شهادت نصیبش کرد.

برای ما هم این تنهایی در کنار مسوولیت های زندگی سخت است اما به قول همسرم که روایت از پیامبر(ص) می خواندند: بر هر زن و مردی جهاد واجب است و جهاد مردان بذل جان و مال و جهاد زنان، صبوری بعد از شهادت همسرشان است. وقتی انسان شریکش را  از دست می دهد تحمل آن برایش خیلی دشوار است.

 * در وصیت نامه شان چه توصیه هایی به شما و یا عموم جامعه داشتند؟

 وقتی وصیتنامه ایشان را می خوانم با خود می گویم که شهدا  به چه درجه متعالی رسیدند و  برای ما که بخواهیم به مرتبه ایشان برسیم خیلی سخت است. وصیت نامه ایشان چند بخش دارد، در بخش خانوادگی خطاب به پدر و مادر و همسر و فرزندانشان و بخش عمومی خطاب به همه مردم است. در ابتدا وصیت نامه شان  از من تشکر و قدردانی نموده  و من را شرمنده خودش کرده است. این جملات گویای آن است که این پدرها و همسرها بهترین همسران و پدران هستند و علاقه زیادی به خانوادشان داشتند و ابدی برای خانواده هایشان ماندند و همیشه می گویم همسرم را از دست ندادم بلکه او را به دست آوردم و هر وقت در مشکلات به او متوسل می شوم و دل تنگی هایی دارم به واسطه شهدا و اهل بیت(ع) مشکلاتم برطرف می شود.

* به نظر شما چگونه می توانیم راه شهدا را در جامعه خود ادامه دهیم؟

شهدای ما شیعه بودنشان و یار مخلص امام زمان بودن را ثابت کردند و تکلیفشان را خوب انجام دادند و امروز ما با این نعمت امنیت و عزت و اقتدار که به برکت خون شهدا و برکت تدابیر رهبری حاصل شده باید خوب دینداری کنیم و زمینه ساز ظهور امام زمان (عج) باشیم. چیزی که ما به عنوان خانواده شهدا انتظار داریم این است که نسبت به منکراتی که در جامعه وجود دارد مثل بدحجابی بی تفاوت نباشیم. هر مسلمانی موظف است نسبت به منکرات بی تفاوت نباشد به قول حجت الاسلام پناهیان که می گوید هرکس خودش را یک قدم به خدا نزدیک کند، امیدوارم دنیای اسلام یک راه نجات پیدا کند و ما خوب بندگی کنیم تا ظهور آقا امام زمان(عج) نزدیک شود.

اگر در پایان درخواست و یا کلام پایانی دارید بفرمایید؟

اول آنکه با وجود تلاش هایی که کردیم هنوز موفق به دیدار با مقام معظم رهبری نشدیم که این یک آرزو برای ما است و هنوز سعادت دیدار ایشان را نداشتیم. دوم آنکه بایستی این شهدا به جوان ها معرفی شوند و وصیت نامه شان خوانده شود که خیلی تاثیرگذار است. شهید تمام زاده اولین روحانی مدافع حرم استان البرز بودند که به خاطر اخلاص و بندگی که داشتند تشییع با شکوهی برایشان برگزار شد و امیدواریم بعد از مدتی این شهدا فراموش نشوند و به جامعه و نسل های مختلف معرفی شوند.  البته خدا را شکر که شهدای مدافع حرم بویژه شهدای افغانستانی از مظلومیت بیرون آمدند و تا حدودی به جامعه معرفی شدند چراکه تیپ فاطمیون در گذشته خیلی غریب بود.

شهید «علی تمامزاده» در خانواد‌ه‌ای مذهبی، در تهران به دنیا آمد. او اولین فرزند خانواده بود. دو سالش بود که از تهران به کرج آمدند و در خیابان ولیعصر (عج) محله اسلام آباد ساکن شدند. پس از گرفتن دیپلم و مطالعه کتاب‌های شهید مطهری و آشنایی‌اش با شخصیت و اندیشه‌ی این شهید بزرگوار، طلبگی را انتخاب کرد. ابتدا به حوزه علمیه آیت الله ایروانی واقع در چهارراه مولوی تهران رفت و دوران تحصیل خود را تا سطح ۲ آنجا گذراند. سپس به کرج برگشت و در حوزه علمیه امام جعفر صادق (ع) ادامه تحصیل داد.

علی تمام زاده

مدتی به فعالیت‌های فرهنگی مشغول بود، پس از شروع جنگ در سوریه عزم خود را جزم کرد که خودش را به آنجا برساند. اما اعزام به سوریه برای یک روحانی که سوابق نظامی نداشت به همین راحتی نبود. پس از مدتی راه چاره را در آن دید که با پاسپورت یکی از فاطمیون راهی سوریه شود. از اعضای فاطمیون شد و با استفاده از همان پاسپورت افغانستانی سال ۱۳۹۳ به سوریه رفت.
پنج هفته از حضورش در سوریه و تیپ فاطمیون که گذشت مأمورین حفاظت پی به هویت جعلی‌اش بردند و از سوریه اخراجش کردند. او که این بار در سوریه با ابوحامد آشنا شده بود برای بار دوم به کمک ابوحامد به سوریه رفت. در مواقعی هم که به مرخصی می‌آمد کار‌های فرهنگی خود را ادامه می‌داد. او برای معرفی شهدای مظلوم فاطمیون تا جایی که می‌توانست کارکرد و اولین نشریه در مورد شهید علی‌رضا توسلی؛ ابوحامد را تدوین و منتشر کرد.
حاج علی ۱۸ آبان ۱۳۹۴ برای بار سوم به سوریه اعزام شد و این بار به جنوب غربی حلب رفت. بعد از آن که در مقر فاطمیون واقع در باغ مثلثی زیتون، همه نماز صبح را به امامت او اقامه کردند، آنجا زیر آتش سنگین تکفیری‌ها قرار گرفت. مشغول عقب کشیدن همرزمان مجروح خود بود که با اصابت گلوله به پهلویش، در ۳۹ سالگی به شهادت رسید.

شیرینیِ طَلَبِگی
وقتی می‌خواست طلبه بشود من راضی بودم. اما پدرش خیلی موافق نبود. دوست داشت علی تحصیلات دانشگاهی داشته باشد. علی با اطلاع من طلبه شد، اما پدرش خبر نداشت و تا مدت‌ها پنهانی درس می‌خواند. کتاب‌هایش را هم جلو چشم نمی‌گذاشت. تا اینکه حوزه آیت الله ایروانی به جشن تلبّس طلبه‌ها دعوت شدیم. طلبه‌ها یکی یکی آمدند و به لباس روحانیت ملبّس می‌شدند. وقتی نوبتِ علی شد و عمامه بر سرش گذاشتند، بیشتر از من پدرش خوشحال بود. همان جا در جشن گفتم: «خوشحالی؟ تو که راضی نبودی علی طلبه بشه! می‌بینی چه شیرینِ طلبگی و لباس روحانیت پوشیدن پسرمون.»
راوی: مادر شهید

اولین چادر
از مدرسه به خانه آمدم. وارد که شدم دیدم علی و مادرم با هم صحبت میکنند. تا من را دیدند از هم جدا شدند. حدس زدم که صحبتهاشون دربارهی من بوده باشه. رو به مامان گفتم: «در مورد من با داداش علی، چی به هم می‌گفتین؟» مامان گفت: «علی میگه خواهرم دیگه بزرگ شده، باید چادر بپوشه.» گفتم: «من شرایط خرید چادر ندارم!» علی متوجه این حرفم شد. رفت و با پول توجیبی‌های خودش که پس‌انداز کرده بود، اولین چادر برام خرید و بهم هدیه داد.
راوی: خواهر شهید

بسم الله یادتون نره
حواسش به همه چیز ما بود. سر سفره که میخواستیم غذا بخوریم، از تک تکمون می‌پُرسید: «بسم الله گفتین؟» گاهی می‌گفتیم بله، گاهی هم می‌گفتیم نه یادمون رفت. علی می‌خندید می‌گفت: «چه طور غذا خوردن یادتون نمیره؟ بسم الله گفتن یادتون میره؟! همیشه بسم الله بگید بعد غذا بخورید.»
راوی: خواهر شهید

لباس تعهدآور
عروسی دعوت شده بودیم. علی تا دید در مجلس عروسی دَف و کَف زدن و … هست، فوراً آنجا را ترک کرد. وقتی دلیلش را پرسیدم، گفت: «من لباس روحانیت می‌پوشم، نباید این‌جور مجالس بیام.» لباس روحانیت برای علی خیلی قابل احترام، مقدس و تعهد آور بود.
راوی: خواهر شهید

شب بله برون
معلم پرورشی خواهرم مریم رفته بود مرخصی. جای خودش، دوستش زهرا خانم را فرستاده بود. وقتی مریم می‌بیند زهرا خانم، مؤمن، محجبه، متین و باوقار است، به خانواده پیشنهاد می‌دهد. مامان رفت زهرا خانم را دید و خوشش آمد و موضوع را با علی در میان گذاشت. علی و زهرا زیر نظر خانواده‌ها با هم صحبت می‌کردند. جشن ازدواجشان روز ولادت حضرت زینب (س) برگزار شد. شب بله برون وقتی پدر عروس گفت: «چه قدر مهریه کنیم؟» علی گفت: «مهریه که دیگه دست شما و عروس خانومه». بعد با خنده نگاهی به پدرم کرد و ادامه داد: «اگر پدر و مادرم بعداً مجازاتم نکنن، هر چه شما تعیین کنید به مدد الهی قبول می‌کنم.» انگار همان شب مهرش به دل پدر عروس افتاد؛ که ۱۲۰ سکه‌ی بهار آزادی را کرد ۱۴ تا! علی هم خندید و گفت: «تا حاج آقا پشیمان نشدن، یک صلوات مرحمت
کنید.»
راوی: خواهر شهید

مِثلِ عَلی
دوست داشتم در همه زمینه‌های اخلاقی، اعتقادی، رفتاری، حتی لباس پوشیدن و نماز خواندن مثل علی بشوم. این فقط خواستهی من نبود. در منطقه اسلام آباد خیلی از هم سن و سال‌های من، علی را به عنوان کسی که اخلاق خوبی دارد، دوست داشتند. ما را تحویل میگرفت و برای ما ارزش قائل میشد. تمام هفته را صبر میکردیم تا آن یک روزی که علی به مسجد میآمد، برسد و او را ببینیم. اصلاً دلیلِ باز شدنِ پایم به مسجد ولیعصر) عج (کرج، و بعد، گروه مقاومت شهید کلاهدوز همین رفتار شاد علیآقا و برخوردهایش بود. یک بچه ده ساله بودم که تا پایم را میگذاشتم داخل مسجد، حاج علی صدایم میکرد و میگفت: «آقامهدی، بدو که آبدار خونه منتظرته.» انگار میدانست وقتی قندانِ پلاستیکیِ قرمزِ آبدارخانه را برمیداشتم و پشت سر تقسیم کنندهی چای، راه میافتادم وسط مردم، مثل این بود که تمام کیف و خوشی دنیا نصیب من شده!
راوی: دوست شهید

هویت جعلی
به علی می‌گفتیم: «در کشور خودمان خیلی کار‌ها هست که میتونی انجام بدی چرا میخوای بری سوریه؟»، ولی او اولویت را در سوریه رفتن میدید. رفتن یک روحانی غیر نظامی به سوریه خیلی سخت بود و با رفتنش مخالفت میکردند. تا آن که تصمیم گرفت با هویت جَعلی به سوریه برود. یک روز در تاکسی با یک افغانستانی به نام “بسم الله” آشنا میشود که برادرش “نصیر” از اعضای فاطمیون بود. نصیر آن زمان در ایران بود. علی آن قدر اصرار کرده بود که بسم الله و برادرش قبول میکنند او با مدارک نصیر به سوریه برود.
علی شروع کرد به تمرین زبان و لهجهیِ دری. حتی گاهی در مکالمات روزانه با همسر، دختر و دوستانش با زبان و لهجه دری صحبت میکرد. نمیخواست کسی چیزی بفهمد. چند باری هم به همسرش گفته بود کهریزک مهاجر افغانستانی زیاد است، بَد نیست گاهی با زبانِ خودشان برایشان روضه بخوانم. چون رضایت همسرش زهرا خانم برایش مهم بود، علی بالاخره نیتش را آشکار کرد. زهرا خانم، مادرم، من و خواهرم مخالف بودیم علی با هویت جعلی به سوریه برود. میترسیدیم لو بره و براش در ایران دردسر درست بشه. علی میگفت: «شلوغش نکنید! اصلا از کجا معلوم قبول کنن برم؟ بیجهت نگران نباشید.» زهرا خانم میگفت: «این علی آقا، تا حالا هر کاری خواسته کرده و هیچ چیز هم مانعش نشده!»
راوی: خواهر شهید

بازگشت
ابوحامد به علی گفته بود: «نگران نباش، دارم کارهات رو درست می‌کنم تا برگردی سوریه.» سه روز بعد از گفتن این حرف ابوحامد شهید شد. علی و دوستانش برای تشییع به مشهد رفتند. یک ویژه‌نامه برای شهدای تیپ فاطمیون با عنوان”مطیعون”هم چاپ کرده بودند که در همان مراسم تشییع پخش شد. هنگام بازگشت از منزل می‌رود راه آهن که به کرج بیاید. تصمیم داشت به دیدار سید ابراهیم صدرزاده که مجروح شده بود، برود. آنجا علی با سه نفر از مسئولین سپاه که یکی از آن‌ها حاج علوی، از مسئولین میدانی سوریه بود رو به رو می‌شود. حاج علوی می‌گوید: «ایشان همان شخصی نیستن که از سوریه توسط بچه‌های حفاظت برگردانده شدن؟» علی می‌خندد و می‌گوید: «این را هم اضافه کنید که به عنوان جاسوس!» حاج علوی می‌گوید: «حاج آقا استغفرالله، این حرف‌ها چیه! تو این چند روز، دستکم از ده نفر، سراغ شما رو گرفتم، نه آدرسی داشتند نه شماره تلفنی.» علی گفته بود: «حالا که حاضرم در محضرتون. ادامه‌یِ مجازاتِ ما در میونه؟ یا باید خسارتی… چیزی… تقدیم کنم؟» حاج علوی می‌گوید: «نمی‌دونم چی بگم. همه چی دست به دست هم داده تا من شما رو جلو در خونه ابوحامد ببینم. ابوحامد همه‌ی کار‌های اعزام شما رو انجام داده و می‌تونید برگردید سوریه. همین فردا می‌تونید به کارگزینی مراجعه کنید تا کار‌های اولیه اعزامتون انجام بشه.» علی سه بار بلند میگه: «یا حسین!»
اون روز ظهر، سر مزار ابوحامد با گریه گفته بود: «حاجی جان، بدقولی از شما دوره. مگه خودت نگفتی به زودی برت می‌گردونم سوریه؟ چی شد پس؟ کجا رفت اون قراری که باهم داشتیم؟ ابوحامد، باتوام، عزیزدلم! فدای مهربونی‌هات.»
همسر شهید

وصیت‌نامه
چند کلامی با فرزندانم؛ فاطمه عزیزم، دختر خوب، پاک و متدیّن، نجیب، با وقار، خانم، مهربان و قشنگ من. خیلی دوست داشتم همین الان دستت را بسان رسول الله (ص) که دست فاطمه زهرا (س) را می‌بوسید، می‌بوسیدم چرا که تو همنام فاطمه زهرا (س) هستی. برایم خیلی عزیزی، خیلی؛ و آقا محمدهادی، پسر قشنگ و خوشگل من، من برای عزت دین اسلام به جهاد رفتم. پسر خوب و رئوفم، خدا می‌داند که یک دل سیر دلم برایت تنگ شده و دوست دارم بغلت بگیرم و دور سرم بچرخانم. عزیزم اگر از سن طفولیت عبور کردی پسر مؤدبی برای مادرت باش، تکیه‌گاه خانواده باش، مسیر اهل بیت را فراموش نکن، با افراد با ایمان نشست و برخاست کن، دوستان با ایمان انتخاب کن، همیشه توکّلت به خدای مهربان باشد.
چند کلامی با همه دوستان و آشنایانم. بدانید من برای هیچ چیز به سوریه نرفتم که اهداف مادی داشته باشم. برای هدف مقدس دفاع از نوامیس و کیان مسلمین و برای مقابله با استکبار و رأس آن رژیم جعلی و سفّاک و کودک کُش و جنایتپیشه صهیونیستی. هرچه در توان دارید بر این این رژیم جعلی فریاد بکشید و خشم و نفرتتان را نثار آن کنید. کینه‌های انقلابیان رسوب نگیرد و فراموش نکنید که همه ما شیعه علی ابن ابی طالب (ع) هستیم. شیعه علی (ع) ذلت نمی‌پذیرد.

به خواندن ادامه دهید

قبلیبعدی

یک دیدگاه در “شهید مدافع حرم علی تمام زاده

  1. سلام عالی دمتون گرم فقط تا می تونید شهدا را جمع آوری کنید و در این سایت ثبت کنید
    با اجازه می خواهم یک پیشنهاد خدمتتون بدهم شهدا را از نظر استانی تفکیک کنید و در سایت قرار دهید تا پیدا کردن انها راحتر شود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *