شهید مدافع حرم قدرت عبدیان

نام :قدرت

نـام خـانوادگـی :عبدیان

نـام پـدر :عبدالله

تـاریخ تـولـد :۱۳۵۷/۰۱/۳۰

مـحل تـولـد :کرمانشاه

سـن :۳۸ سـال

دیـن و مـذهب :اسلام شیعه

تـاریخ شـهادت :۱۳۹۵/۰۳/۱۴

کـشور شـهادت :سوریه

مـحل شـهادت :خان طومان

نـحوه شـهادت :توسط تروریست های تکفیری

مـحل مـزار :اولادقباد

اولین شهید مدافع حرم کوهدشت لرستان
متولد ۱۳۵۷
وی ازنیروهای قرارگاه رمضان کرمانشاه بوده و پس از انتقال به کرج از طرف نیروی های کرج به سوریه اعزام شده است.
مناطق اعزامی: سوریه،عراق،لبنان
محل شهادت:سوریه
مسئول ادوات سنگین و آموزش

جامانده ای از قافله ایثار و شهادت که به نفس کشیدن در زمان پاک‌ترین آدم‌روی زمین افتخار می کند

شهید قدرت الله عبدیان نخستین شهید مدافع حرم شهرستان کوهدشت است که در ۳۰ فروردین ماه سال ۱۳۵۷ دیده به جهان گشود و در ۱۴ خرداد ۹۵ در درگیری با تروریست‌های تکفیری در حلب سوریه به شهادت رسید.

در دست‌نوشته شهید آمده است:  خدا را شاکرم ملتی را درک کردم که به گفته رهبر فقیدم از امت رسول‌الله در صدر اسلام بالاتر، بهتر و برتر است. ملتی که در دوران حیات خود ثابت کرد شاید تنها ملتی است که از صدر اسلام تاکنون درحالی‌که زر و زور و تزویر در یک‌طرف جهت انحراف این ملت از مسیر خود باهم جمع شدند تا این ملت از مسیر حقی که انتخاب کرده است دست بردارد اما این ملت با بصیرت تمام در برابر زر و زور و تزویر حق را انتخاب کرد و این در تاریخ بی‌مانند است.

خدا را شاکرم در دوره‌ای نفس کشیدم که بهترین افراد بشر را به‌نوعی درک کردم، در محلی کارکردم که بهترین انسان‌ها را دیدم، درزمانی زیستم که حق و باطل را توانستم از هم تشخیص دهم و الحمدالله جزء سربازان کوچکی از جناح حق باشم.

اتفاقاتی که امروز در منطقه در حال رخ دادن است شاید به‌نوعی دارد همان خوارج دوره امام علی(ع) را به ما نشان می‌دهد، همان معاویه و یزیدهای زمین در منطقه در حال جولان هستند و این با چشم عادی هم قابل‌دیدن است.

ما اگر در تاریخ درباره قوم مغول خواندیم شاید بعضی شرایط و اوضاع برایمان قابل‌درک نبود ولی با ظلم و ستم‌هایی که از به‌ظاهر مسلمان‌های این دوره دیدیم تازه متوجه شدیم که به‌نوعی قوم مغول هم شاید خیلی قوم بدی نبوده این اصحاب داعش و سگ‌های آل سعود و آل یهود الحق که روی سفیدی برای قوم مغول گذاشتند.

خون جاری بر پیشانی شهید است که زنگار از آینه وجودمان پاک می‌کند تا اوج بندگی، سیر و سلوک در عالم معنویت را از فداکاری آن‌ها درس بگیریم.

خاطرات کوتاه و خواندنی از شهید عبدیان به روایت سوزناک همسر شهید

جامانده

دوتا از برادرهای من تو ایام دفاع مقدس شهید شدن.  یک سال عید از سپاه کوهدشت اومده بودند خونه ی مادری ما تو کوهدشت برای دیدار خانواده شهداء، من و آقا قدرت هم اون سال عید اونجا بودیم و آقا قدرت زحمت پذیرایی رو می کشید.  یادمه فرمانده وقت سپاه کوهدشت، از آقا قدرت پرسید:  نسبت شما با خانواده شهید چیه؟ و شغلش رو هم پرسید. آقا قدرت گفت:  داماد این خانواده هستم و پاسدارم. فرمانده سپاه به آقا قدرت گفت:  شما خیلی شبیه رزمنده های دوران دفاع مقدس هستید، شبیه جا مونده های از شهدائید.

قشنگ ترین بابای دنیا 

یه روز داخل ماشین بودیم و ضبط ماشین داشت مداحی پخش می کرد،  شعری در وصف حضرت رقیه بود که می گفت: بابای من قشنگ ترین بابای دنیاست…  بعد آقا قدرت سریع گفت: بابای محمد مهدی قشنگ ترین بابای دنیاست،  حتی اگه تو آسمون هاست… بعد شروع کرد یه سری مسائل رو به من گفتن که شبیه وصیت کردن بود.

 می گفت: خانوم اگه یه روزی من شهید شدم یه وقت پیراهن مشکی نپوشید.  پیراهن مشکی فقط برای امام حسین است. صدای گریه شما رو کسی نشنوه، مبادا ناشکری کنید.

آخرین ماموریت!

آخرین ماموریتی که می خواست بره،  محمد مهدی مدرسه بود.  با اینکه دیرش شده بود ولی منتظر موند تا محمد مهدی از مدرسه بیاد و باهاش خداحافظی کنه. حال وهوای آقا قدرت تغییر کرده بود. یه حسی بهم می گفت که دیگه بازگشتی تو این سفر نیست.  وقتی گریه ها و بی تابی های من رو می دید به من می گفت:  خانم به خدا شما داری ناشکری ۳۳می کنی،  نگاه کن حضرت زینب من رو از کوهدشت لرستان انتخابم بکنه و این توفیق نصیبم بشه برم مدافع حرم اهل بیت بشم ،به خدا من هم دلم برای شما تنگ می شه ولی این یه وظیفه است و توفیقی هست که نصیب من شده.

چراغ آشپزخانه

شب ها برای نماز شب بیدار می شد،  چراغ آشپزخونه رو روشن می کرد و به نماز می ایستاد.  من به شوخی بهش گفتم: فکر می کنی نماز شبت قبوله؟ چراغ ها رو روشن میکنی  ما رو از خواب بیدار می کنی. بعد از اون حرف دیدم دیگه شب ها چراغ آشپز خونه روشن نمیشه.  یه شب با صدای گریه هاش از خواب بیدار شدم، دیدم تو تاریکی داره مناجات می کنه. گفتم:  حاجی من شوخی کردم، چرا چراغ روشن نمی کنی؟

همراهان حضرت زینب(س) در مراسم تشییع شهدای مدافع حرم

اولین باری که خواب آقا قدرت رو بعد از شهادتش دیدم، می دونستم که شهید شده، ولی ازش چیزی نپرسیدم که چی شد والان چیکار می کنی. بعد خود آقا قدرت تو خواب بهم گفت:  میدونی وقتی شهدای مدافع حرم شهید میشن، فقط حضرت زینب نمیاد به استقبال شون. پرسیدم، پس دیگه چه کسانی میان؟ گفت: حضرت ام البنین هم تشریف میارن. پرسیدم برای چی؟ گفت: خانم ام البنین میان از شهدای مدافع حرم تشکر می کنن و میگن شما سربازهای عباس من هستید.

شهید عبدیان به روایت همرزمانش

شهید عبدیان از معدود افرادی بود که تخصص ضد زره را داشت

بهترین تخصص برای مقابله با تانکهای دشمن که با پشتیبانی هواپیماهای بدون سرنشین و جاسوسی بنام Mk حمایت می شدند،داشتن تخصص ضد زره بود،واین بهترین فرصت بود برای شهید قدرت که در این عرصه خدمات ارزنده ای را ارائه دهد. شهید قدرت جزء معدود نفراتی بود که در این زمینه متخصصی بود به تمام معنی. وقتی فرمایشات مقام معظم رهبری را بعداز شهادت سردار حاج حسن تهرانی مقدم در ذهنم مرور میکنم(عارفی وارسته،پارسایی بی ادعا،مجاهدی خستگی ناپذیر و نستوه و……)، چقدر این تعریفها هم برازنده شهید عبدیان بود،و نشان از این دارد که همه ی مردان خدا چقدر بهم شبیه اند. برای مقابله با تانکهای میرکاوا که بروزترین تانک دنیا بود و براساس ادعای سازنده گان آن،هیچ نقطه ضعفی نداشت،باید بیش از هر عملی تا سرحد ممکن به آنها نزدیک شد،در حالیکه هر تانک با دو دسته نیروی پیاده همراهی میشد،که تانک را پشتیبانی میکردند. و اینجا بود که تعهد و تخصص و شجاعت این دلاور مرد و شیعه امیرالمومنین (ع) باعث شده بود جزو معدود نفرانی باشد که در لبه جلویی منطقه نبرد،با تانکهای اسراییلی دست و پنجه نرم کند.

بعضی وقتها  آنقدر حجم آتش دشمن زیاد بود،که این رزمنده ها مجبور بودند برای شکار یک تانک ساعتها و بلکه چندشبانه روز در یک سنگر زیر زمینی موضع بگیرند تا از آتش هلیکوپترهای آپاچی که خیلی هم بی صدا روی سرشان حاضر می شدند،در امان باشند. گاهی وقتها روزها و شبها می شد که از حال و روز بچه ها بی خبر بودیم،جنگ طوری پیش میرفت که رزمنده ها باید میتوانستند با کمترین آذوقه ،ارتباط و حتی حرکت و جابجایی چند روز دریک موضع کمین کنند. اوضاع جنگ خیلی سخت شده بود،مخصوصا حضور هلی کوپترهای آپاچی این عرصه را سخت تر هم کرده بود.

اوج حملات دشمن تا بن دندان مسلح،روزهای ۲۳ به بعد جنگ بود. دشمن باتمام امکانات وارد شده بود تا بتواند خط دفاعی حزب الله را بشکند که با عنایت خاصه اهل بیت (علیهم السلام) این امر محقق نشد.

از آنجایی که نباید حضور معدود رزمنده های ایرانی،که بیشتر در کار فرماندهی و مستشاری بودند،لو میرفت،هیچگونه مدرک هویتی همراه نداشتیم و قرار بود تا میتوانیم مقاومت کنیم ودر صورت اسیر شدن،دست به عملیات استشهادی بزنیم تا تبعاتی برای کشور نداشته باشد. دشمن اهریمنی هم از حضور رزمنده های ایرانی باخبر بود،ولی توان اثبات نداشت که در عرصه بین الملل بتواند برعلیه ایران در سازمان ملل قطعنامه ای تصویب کند،از اینرو تمام تلاش خود را برای گرفتن اسیر و حتی پیکر ایرانیان انجام می داد که بحمدلله هیچوقت موفق نشد.

دربین دوستان قدرت به شهید زنده معروف بود

بعداز حدود بیست روز،خبر مسرت بخشی به محل کار مخابره شد و آن خبر این بود: که برادرانمان هردو زنده و سرحال هستند و آن چند روز رو بعلت فشار جنگ و نزدیکی با دشمن در اختفا و استتار بوده اند و با شرایط فوق العاده سختی توانسته اند جان خود را حفظ کنند.

این بهترین خبر ممکن  برایمان بود پس از مراجعت؛، از آن به بعد در بین همکاران،قدرت به شهید زنده معروف شد. ویژگیهای خاص و منحصر بفرد شهید باعث شده بود که هر کس با این شهید عزیز،مراوده داشت،بتواند عطر شهادت را از وجود مبارکش استشمام کند.

همه همکاران و همسایگان شهید،به منش شهیدگونه ایشان،اذعان داشته و او را شهید زنده می نامیدند. در دیداری که سردار کشکولی، فرماندهی محترم سپاه استان از خانواده شهیدان قبادپور داشتند و با شهید عبدیان که داماد خانواده بود، هم کلام میشوند،از منش ایشان به وجد آمدند و اینگونه بیان میکنند : از وجود این برادر(قدرت) میشود بوی شهیدان را استشمام کرد،چقدر چهره ای نورانی دارند و انسان را به یاد جبهه و جنگ می اندازند،چقدر ایشان شبیه شهداست و براستی که،قدرت شهید زنده بود و هست و چه برازنده ی قامتش بود شهادت؛ شهید زنده بالاخره در نیمه خرداد به آرزویش رسید./و سلام (ابو فاطمه)

گردآوری و تدوین: حسین ناصری

به خواندن ادامه دهید

قبلیبعدی

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *