تاریخ تولد : 1358/05/01
محل تولد : نظرآباد – البرز
تاریخ شهادت : 1392/05/11
محل شهادت : روستای کفرعاکار – حلب
وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند
محل مزار شهید : البرز – نظرآباد – گلزارشهدای بهشت رضا (ع)
شهید رضا کارگر برزی یکم مرداد سال 1358 در «ساوجبلاغ» به دنیا آمد. وی اصالتا کرمانی بود؛ جوانی باهوش، با محبت و صادق. مخترع بمبهای الکترونیکی و تلههای انفجاری بود. رضا که اولین شهید مدافع حرم استان البرز است، مرتبه اول برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) به سوریه رفته بود که در 11 مردادماه سال 92 به شهادت میرسد. از شهید کارگر 2 فرزند به یادگار مانده است، «محمدمهدی» متولد 1385 و «محمدحسین» متولد 1387 است.
در ادامه گفتوگوی خبرنگار دفاع پرس با «عصمت عزیزیان» همسر شهید مدافع حرم «رضا کارگر برزی» را میخوانید:
دفاع پرس: از نحوه آشنایی خود با شهید بگویید؟
اولین دیدار ما در کتابخانه دانشکده روانشناسی بود. رضا آمده بود کتابی را به امانت بگیرد و من را میبیند. من دانشجو روانشناسی و رضا دانشجو سال دوم رشته الکترونیک بود. مدتی بعد وی خانواده خود را به دانشگاه آورد و پس از گفتوگویی کوتاه با خواهر شهید در دانشگاه، برای خواستگاری به منزلمان آمدند و سرانجام زندگی ما با یک ازدواج دانشجویی ساده آغاز شد.
دفاع پرس: با توجه به اینکه شهید کارگر برزی دانشجو بود، چه طور به درخواست وی پاسخ مثبت دادید؟
زمانیکه ما ازدواج کردیم، رضا تا مدتها دانشجو بود. اعتقادات همسرم و به خصوص پایبندی وی برای خواندن نماز اول وقت مهمترین معیار من برای ازدواج بود. ایمان رضا باعث شد با اطمینان وی را انتخاب کنم. سال 1380 بود که ازدواج کردیم. رضا تا اسفند سال 1382 که پاسدار شود، بیکار بود.
دفاع پرس: از بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید بگویید؟
آقا رضا بسیار راستگو و درستکار بود. به نحویکه طی 12 سال زندگی مشترک هیچگاه از وی دروغ نشنیدم. احترام ویژهای برای پدر و مادر قائل بود و همیشه به من و بچهها احترام به والدین را تاکید میکرد.
دفاع پرس: سبک زندگی شهید چگونه بود؟
رضا همواره به دنبال موفقیت و پیشرفت به خصوص در زمینه تحصیل بود. همیشه به من و بچهها تاکید میکرد که درس بخوانید. رضا معتقد بود «هر چقدر برای تحصیل هزینه کنید، باز کم است.»
دفاع پرس: بنا بر این اهل کتاب بود؟
بله، خیلی. به نحویکه همیشه با یکدیگر در نمایشگاه کتاب حضور پیدا میکردیم؛ اما در این پنج سالی که از شهادت رضا میگذرد، نتوانستم در نمایشگاه کتاب حاضر شوم؛ چرا که تمام نمایشگاه یادآور خاطرات رضا است. تا اینکه امسال از خدا خواستم، یاریام کند تا بر احساسات خود غلبه کنم و با بچهها و به یاد رضا به نمایشگاه برویم. به یاری الهی رفتیم و خداروشکر خوب هم بود.
دفاع پرس: خاطرات آخرین نمایشگاه کتاب را بگویید؟
آخرین مرتبه که با رضا به نمایشگاه کتاب رفتیم، سه ماه پیش از شهادت رضا بود. یک مرتبه با رضا و مرتبه دوم همراه بچهها از صبح تا غروب را در نمایشگاه کتاب سپری کردیم. برنامههای متنوعی برای بچهها در نظر میگرفت تا خسته نشوند. انواع خوراکیها را برایشان تهیه میکرد. آنها را به دیدن نمایشهای عروسکی میبرد و در محوطه نمایشگاه با بچهها بازی میکرد؛ و درنهایت تمام تلاش خود را میکرد تا بهترین خاطرات را برایشان بسازد. «قصههای من و بابام» آخرین کتابی بود که در نمایشگاه برای بچهها خرید و از همان شب تا زمانیکه آخرین ماموریت خود را برود، هر شب یک داستان آن را برایشان میخواند.
دفاع پرس: رفتار شهید با فرزندان چگونه بود؟
بسیار عالی، هر عملی را که فکر میکرد در برابر فرزندان خود درست است، انجام میداد. زمان زیادی را برای صحبت، گردش و بازی با بچهها اختصاص میداد. یک مرتبه از رضا تقاضا کردم، بدون توجه به اینکه سن محمدمهدی کم است، تا فرصت دارید، برخی از مسایل دینی را به وی آموزش دهید. حال خوشحال هستم که رضا گفت و رفت. محمدمهدی هنگام شهادت پدر دقیقا هفت سال سن داشت؛ و هنوز وی برای انجام برخی از مسایل دینی، مدیون پدر است.
دفاع پرس: منظورتان از اینکه شهید هر عملی را که فکر میکرده درست است، انجام میداد، چیست؟
یک مرتبه جلوی بچهها گفت: «اجازه میخواهم که کف پاهایت را ببوسم.» تا آمدم پای خود را جمع کنم، کف پایم را بوسید. سپس گفت: «این عمل را انجام میدهم تا بچهها نیز یاد بگیرند.»
دفاع پرس: از ارادت شهید به ولایت بگویید؟
رضا علاقه بسیاری به حضرت آقا داشت. هرکجا که میرفت، هدیه برای من تصویری از حضرت آقا میآورد. آخرین مرتبه گفت: «اینبار بهترین هدیه را برایت آوردم.» که چهار تصویر سه بعدی از حضرت آقا بود.
دفاع پرس: چگونه راضی شدید به سوریه بروند؟
ناراحت بودم، اما مخالفت نکردم. برای تسلی خاطر خود میگفتم «نباید مانع رضا شوم. اگر با تصادف از دنیا برود، باید جوابگو باشم که چرا مانع از به شهادت رسیدن وی شدم.» حتی یکی از اقوام گفت: «تهدیدشان کن. بگو طلاق میگیری. بگو به منزل مادرت میروی. تا پشیمان شود» وقتی به رضا گفتم. خندید و گفت: «این صحبت نشان میدهد که نه من را شناختهاند و نه شما را» اینکه دلت عملی را نخواهد، اما مانع آن نیز نشوی، خیلی سختتر است.
دفاع پرس: در تمام مسایل زندگی همراه همسر خود بودید؟
تمام تلاش خود را میکردم که هیچگاه مانع رضا نباشم. سوریه تنها یکی از این موارد است. ما در تمام سفرها، حتی برای ماه عسل پدر و مادر رضا را با خود میبردیم. سه سال در کنار آنها زندگی کردیم. آقا رضا حتی برای خریدهای کوچک خود را ملزم میکردند که پدر و مادرشان را بیاورند؛ و من هیچگاه کوچکترین ناراحتی را بروز ندادم. چراکه نمیخواستم مانع خیر باشم و رضا در پیشگاه خداوند پاسخگو باشد. خوشحال هستم که خداوند چنین صبری را به من هدیه نموده است.
دفاع پرس: از شهادت صحبت میکرد؟
بله همیشه با لبخند از شهادت میگفت. به بچهها بسیار محبت میکرد تا پس از شهادت خاطرات خوبی از پدرشان در ذهن داشته باشند.
دفاع پرس: شما چه عکس العملی در برابر این موضوع داشتید؟
پوزخند میزدم چراکه اصلا نمیخواستم باور کنم که روزی رضا نباشد. مدتی بود که تصمیم گرفتم ذکر حفاظت از خانواده را بخوانم. پس از چند روز دیگر نخواندم. گفتم حالا که رضا را داریم، همه چیز خوب است. به خواندن این ذکر احتیاجی نیست. دلم محکم است. پس از شهادت رضا بود که مجدد تصمیم گرفتم آن را بخوانم، تا بچهها تنهاتر نشوند.
دفاع پرس: ذکر حفاظت از خانواده چه ذکری است؟
سورههای توحید، ناس، فلق، آیتالکرسی پس از نماز و دعا کردن برای اینکه خداوند حافظ زندگی و خانواده شما باشد.
دفاع پرس: حضور شهید در زندگی خود را احساس میکنید؟
بله، بسیار. زمانیکه در مدرسه برای بچهها اتفاقی میافتد، پیش از آنکه مدرسه با من تماس بگیرد، رضا من را آگاه میکند.
دفاع پرس: چگونه شما آگاه میشوید؟
هرزمانیکه ناگهان دلشوره گرفته و مضطرب شوم، اگر با خواندن قرآن و صلوات آرام نشوم، میفهمم که اتفاقی افتاده و رضا قصد دارد آنرا به من بگوید.
دفاع پرس: ممکن است کمی بیشتر توضیح دهید؟
یک روز احساس کردم رضا به دور من میچرخد. ناراحت شدم. شروع به گریه و گلایه کردم، گفتم «نمیدانم چه چیزی را میخواهی به من بگویی، من آنقدر بصیرت ندارم که تو را ببینم و منظورت را متوجه شوم.»، به ساعت نگاه کردم. ساعت 10:30 صبح بود. آرام نمیشدم. ظهر رسید و بچهها از مدرسه بازگشتند. دیدم لباسهای محمدمهدی پاره شده است. پرسیدم «چه اتفاقی افتاده؟» گفت: «زنگ تفریح دوم در حیاط مدرسه به زمین خوردم» همان ساعتی بود که رضا میخواست من را آگاه کند.
یک مرتبه دیگر منزل دوستم بودم و متوجه گذر زمان نشدم که احساس کردم رضا به دور من میچرخد. زود به ساعت نگاه کردم. 14 بود. در صورتیکه ساعت 13:30 بچهها به منزل میرسند. کیف خود را برداشته و دویدم. زمانیکه رسیدم، دیدم بچهها از شدت گریه هلاک شدهاند. بغلشان کرده و عذرخواهی کردم که غافل شده بودم.
دفاع پرس: شهید به مادیات توجه داشت؟
گاهی از من میپرسید «دوست داری پولدار بشویم؟» میگفتم «نه، مادیات را در سطح متعادل و متعارف میپسندم، بیشتر از آن احساس میکنم از خدا غافل میشویم. من الان به همین مقدار راضی هستم. من در کنار شما بودن را میخواهم و نه مادیات را.» و رضا میگفت: «من هم دوست داشتم همین را از شما بشنوم.»
دفاع پرس: شهید از آرزوی خود سخن میگفت؟
مطمئنا شهادت آرزوی رضا بود. آخرین نیمه شعبانی که کنار هم بودیم، بچهها را صدا کردم که بیایند دعا کنیم. امشب هرکس هرجایی دعا کند، برآورده میشود. بچهها دعا کردند که ماشین کنترلی بزرگ داشته باشند. وقتی از رضا پرسیدم «شما چه دعایی کردید؟» خندید و چیزی نگفت. میدانست اگر از آرزوی خود بگوید، ما آرزوهای خود را از دست میدهیم. وجود همه ما بسته به وجود رضا بود.
دفاع پرس: از روزهای پس از شهادت شهید کارگر برزی بگویید؟
رضا دو سه روز پس از نیمه شعبان به آخرین ماموریت خود رفت. فرصتی برای وی فراهم نشد که آرزوی فرزندان خود را فراهم کند. فقط توانسته بود دو بسته چهارتایی ماشین برایشان بخرد، آن را به من سپرد و گفت: «پس از رفتن من، در برابر هر عمل خوبی که بچهها انجام دادند، یکی از این ماشینها را به آنها هدیه دهید.»
رضا رفت و به شهادت رسید. پس از شهادت یک شب هر سه نفرمان دلتنگ رضا بودیم. یاد ماشینهایی افتادم که فراموش کرده بودم به بچهها هدیه بدهم. آنها را آوردم و گفتم «بابا سپرده بود، هرزمانیکه من به شهادت رسیدم، این ماشینها را از طرف وی به شما هدیه بدهم.» بچهها خوشحال شدند و شروع کردند به بازی کردن. بعد از چند روز ماشینها را جمع کردم تا به عنوان آخرین هدیه از پدر یادگاری داشته باشند.
دفاع پرس: بنا بر این آرزوی بچهها نیز برآورده شد؟
وقتی رضا شهید شد یکی از دوستان وی برای بچهها ماشین کنترلی بزرگی آورد، از او پرسیدم «شما از خواسته بچهها از رضا مطلع بودید؟» گفت: «نه من اطلاعی نداشتم، حتما رضا در دلم انداخته است که برای فرزندانش ماشین کنترلی بگیرم.»
دفاع پرس: خواب شهید را میبینید؟
بسیار زیاد. طوریکه از رضا خواستم دیگر به خواب من نیاید، چراکه دلتنگتر میشوم. آخرین خواب، چند روز پیش بود. خواب دیدم به همراه یکی از دوستانم بر سر مزار رضا میرویم و من میبینم قبر رضا به بزرگی خانه کعبه شده است و بلاتشبیه همانند کعبه، چادر سیاهی روی آن کشیده شده است. منقلب شدم. شروع کرم به فریاد کشیدن و دور قبر رضا گشتن. یادم آمده بود، خودم در تماس تلفنی به وی گفتم «رضا هرزمانیکه برگردی، هفت دور دورت میگردم و طوافت میکنم.» ناراحت شد. گفت: «کفر نگو» زمانیکه بازگشت، به شهادت رسیده بود. برحسب تصادف روز تشییع، پیکر رضا را در سطحی بالاتر از زمین قرار داده بودند. همانطور که داشتم تابوت را نگاه میکردم، شروع کردم به چرخیدن دور پیکر رضا. با وی نجوا میکردم و میگفتم: «رضا گفته بودم وقتی بیایی دورت میگردم، دیدی؟! الان دارم دورت میگردم»
منبع: دفاع پرس
******************
برادر شهید کارگربرزی از فعالان رسانه ای شهرستان نظرآباد است و هر از چندگاهی مطالبی را درباره برادر شهیدش، برای مشرق ارسال می کند. آنچه در ادامه می خوانید، گذری است بر زندگی شهید مدافع حرم، رضا کارگربرزی:
شهید رضا کارگربرزی در یکم مرداد سال 1358 شمسی مصادف با 27 شعبان سال 1399 قمری در یک خانواده مذهبی و ولایتمدار در شهرستان نظرآباد دیده به جهان گشود. پدر شهید یک کارگر زحمت کشی است که مهمترین دغدغه زندگی اش روزی حلال می باشد.
شهید تحصیلات ابتدایی ، راهنمایی و متوسطهی خود را در مـحـل زادگـاهش به پـایان رسانـد.
شهید رضا کارگر برزی در دوران تحصیلات ابتدائی ، راهنمایی و دبیرستان همواره جزو دانش آموزان ممتاز بود . وی اولین اولویت زندگی اش حتی در ابتدایی ترین سالهای تحصیل ، درس بود . ایشان دانشجوی ورودی سال 76 در مقطع کارشناسی رشته مهندسی برق و الکترونیک از دانشگاه آزاد واحد کرج می باشد. شهید رضادر سال 80 فارغ التحصیل رشته مهندسی برق و الکترونیک در مقطع کارشناسی بود . به گونه ای که شهید رضا علاوه بر تلاشهای علمی و فنی در سطح دانشگاه ، بلکه به موازات ایام تحصیل دانشجویی انجام پروژه های علمی ، تدریس در هنرستان ها ، آموزش خصوصی ، ساخت و ابداع دستگاه های الکترونیکی را نیز در برنامه های خود داشت.
تا حدی که وی توانسته بود با استفاده از تجارب ایام تحصیل ، پشتکار و ذهن خلاقش در سالهای پاسداری اش بعنوان یه نیرو نخبه ، مخترع و پای کار ظاهر شود.
وقتی پای صحبت دوستان شهید در زمان نوجوانی و جوانی بنشینید بر این موضوع اذعان خواهند داشت که شهید رضا یک انسان مقید به دین و مذهب بود و پرتلاش در کسب علم و دانش . او هم در عرصه های علمی و فنی بسیجی بود و هم در عرصه های نظامی. شهید رضا ایام نوجوانی و جوانی بعنوان بسیجی فعال پایگاه مسجد غدیریه نظرآباد و نیز در ایام تحصیلات دانشگاهی بعنوان یک دانشجوی مقید و متعهد بسیجی در دانشگاه محل تحصیلش بود.
پشتکار ، همت و تلاش شهید آنقدر منظم و مثال زدنی بود که در حین تحصیل به هنر نیز عشق می ورزید و در عرصه های مختلف هنری منجمله در زمینه خوشنویسی و خطاطی توانایی بسیاری را داشت که زبان زد خاص و عام بود. ایشان بعنوان یک خطاط تراز اول در میان انجمن خوشنویسان شهرستان نظرآباد فعالیت می نمود. مسیر کسب علم ، سطح افزایش علم و دانش و حضور در فضای علمی برای رضا تمام شدنی نبود. او منظم و در یک برنامه هدفمند به کسب علم و مدارج علمی مشغول بود. به گونه ای که وی علاوه بر کارشناسی مهندسی برق و الکترونیک ، دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبیات عرب ، مدرک کارشناسی زبان انگلیسی ، مدرک کارشناسی ارشد اطلاعات امنیت و فارغ التحصیل دانشگاه امام علی(ع) و نیز بعنوان استاد دانشگاه امام حسین (ع) حاکی از آن است که شهید رضا کارگربرزی در راه علم و دانش لحظه ای را غفلت نکرده است.
شهید رضا بعنوان رتبه ممتاز ورودی دانشگاه امام حسین (ع) در مقطع کارشناسی ارشد پذیرفته شده بود. معدل و نمرات تحصیلی ایشان با توجه به شرایط سخت زمان و مکان حضور وی ، دفاع از حرم حضرت زینب (س) و نیز ماموریتهای متعدد برون مرزی در حد یک دانشجوی ممتاز بود.
وی در مقطع کارشناسي ارشد با رتبه ممتاز در رشته اطلاعات امنيت فارغ التحصیل شد.
اگر از همکاران شهید درباره علم و فن ایشان سوال کنید ، آنها از مخترع بودن رضا صحبت می کنن. از اینکه رضا بسیاری از تجهیزات نظامی فرسوده و از کار افتاده را دوباره احیا کرده و گاهی قابلیتهای جدیدی نیز به آنها اضافه کرده و اینکه شهید رضا در کمترین زمان توانایی مهندسی معکوس تجهیزات جنگی به غنیمت گرفته شده را داشته است. آنها از شهید رضا بعنوان یک نیروی مخلص و پرتوان یاد می کنند.
شهیدرضاکارگربرزی متخصص تخریب و جنگهای پاریزانی و چریکی بوده است ، ایشان از سال 89 بر روی سوریه متمرکز شده و آموزش افسران و فرماندهان سوری را از همان سال آغاز کرده بود. ایشان یکی از ویژگی های بارزش در عرصه آموزش ، تبحر در انتقال دانش و آموزش به شاگردانش بود.
به گونه ای که یکی از همرزمانش ایگونه تعریف می کند: « در یک جلسه ای قرار بر آن شد که در آموزش نیروهای سوری جدیت بیشتری بخرج بدیم ، آقا سید به رضا گفت: آقا رضا شما باید کاری بکنید که بچه های سوری در بحث تخریب ماهر بشوند. رضا هم درپاسخ اینگونه گفت: آقا سید من کاری میکنم که بچه های سوری بتونن با کش شلوارشون چاشنی و فیتیله درست کنن»
و یا می توان به خاطره سردار عروج از نشان دادن یکی از اختراعات رضا در زمینه انفجار به شهید عماد مغنیه اشاره کرد که شهید عماد پس از دیدن اجرای آزمایشی آن اختراع توسط شهیدرضا ، به سردار عروج نوید تحول در جبهه مقاومت با این اختراع را می دهد.
و بسیاری از اختراعات و ابداعات رضا و نیز بسیاری از روشهای ابداعی جنگ توسط این شهید عزیز که ان شاالله به حول و قوه الهی بشه از آنها بصورت شفاف و واضح سخن گفت.
حاج قاسم سلیمانی وقتی به دیدار خانواده شهید رفت و وقتی بر سرمزار این شهید حاضر شد از شهید بعنوان یک نیروی مخلص ، متعهد و کارآمد در جنگ یاد نمودند و ایشان شهیدرضارا با نام مهندس رضا خطاب می کردند.
شهید رضا عاشق مطالعه بود حتی مطالعه غیر مرتبط با کار و تحصیلاتش، فاصله شهید با مطالعه را میتوان به اندازه یک بند انگشت دانست و جدا کردن وی از مطالعه و علم آموزی کاری بس نشدنی بود. خانواده و دوستان این شهید والا مقام معتقدند که اوقات فراغت وی را در دو حالت مطالعه يا عبادت میتوان دید.
شهیدرضاکارگربرزی نمونه بارز در ساده زیستی بودند . دور از تشریفات و تجملات . دور از اصراف و زیاده روی . ایشان در مظلومیت ، ساده زیستی و ولایتمداری شهره دوستان و آشنایان بود، ایشان هرگز زمان و عمرش را به بطالت نگذرانده و همیشه در مسیر یادگیری دین و علم قدم بر می داشت.
ایشان مقید بودن به حلال و حرام را در اساس زندگی خویش قرارداده بود و جزو مهمترین های زندگی اش بود . برای ایشان رعایت این نوع مسائل مهمتر از رضایت اطرافیانش بود. اقامه نماز اول وقت برای شهید خیلی مهم بود تاجایی که حتی توی جاده هم برای اقامه نماز اول وقت ، توقف می کرد. ایشان هیچگاه نماز شبش ترک نشد حتی در زمان دفاع از حریم زینبی ، هم خانواده شهید و همرزمان شهید از نماز شبهای زیبای او یاد می کنن.
شهید رضا نظر کرده حضرت زینب (س) بود و از اتفاقات مهم زندگی شهید ، که میتوان مهر شهادتش را به آن روزها متصل کرد ، همان بیماری اش بود که شهید در 15 سالگی به طور ناگهانی فلج شد و بعد از بسیاری درمان و مراقبت توسط پزشکان جواب شد و به خانه برگشت. پدر شهید رضا از آنروزها اینگونه تعریف می کند:” وقتی همه ی درها را بسته می دیدم ، هیچ پزشکی امید به بهبودی نمی داد ، گاهاً به گونه ای صحبت می کردند که ما باید بنشینیم تا بی حسی به قلب رسیده و مرگ رضا هم فرا برسد ، هیچ خانه ای را جز خانه حضرت زینب (س) ندیدم و با توکل به خدا و توسل به حضرت زینب (س) بین خودم و خدا گفتم : حضرت زینب(س) از همه بیشتر مصیبت دیده اند ، ایشان میدانند من چه میکشم . رضا را نذر حضرت زینب (س) کردم.”
شهید رضا کارگربرزی در رشته های ورزشی ، مخصوصاً رشته های رزمی فعالیت داشت ، ایشان در دوره نوجوانی بطور جدّی در رشته کونگفو و در زمان پاسداری در رشته جودو ورزش می نمود.
دوران نوجوانی شهید رضا کارگربرزی هم با تمام سختی ها ، آن بیماری سخت (گیلنباره) و شور نوجوانی رو به پایان بود و وی خود را برای کنکور آماده می کرد. تلاش شهید ستودنی بود ، او و هم سن و سالانش اولین کسانی بودن که آموزش دوره متوسطه را تجربه می کردند. سرانجام وی دانشجوی رشته مهندسی برق و الکترونیک در مقطع کارشناسی شد.
دوران تحصیل در دانشگاه هم از دوران تلاش و کوشش وی به شمار می رفت. ارتباط صمیمی با اساتید دانشگاه ، شرکت در کلاسهای مرتبط درسی ، ورود به عرصه هنر و خطاطی ، کسب تجارب علمی و عملی مرتبط با رشته تحصیلی ، حضور در عرصه های علمی خارج از محدوده دانشگاه.
او همیشه یک عضو فعال و آماده در زمینه های فرهنگی و بسیج به شمار می آمد و هیچگاه حس ریاست طلبی در ایشان وجود نداشت، مهم بکارگیری توانایی هایش در عرصه های مختلف بود.
شهید رضا کارگربرزی همزمان با تحصیل در مقطع کارشناسی رشته برق و الکترونیک ، در هنرستان های فنی حرفه ای توحید محله رسالت و هنرستان شهرک نمازی شهرستان نظرآباد مشغول به تدریس بود.
ارتباط نزدیک شهید با شاگردانش موجب ایجاد فضایی شده بود که تعدادی از شاگردان وی تا زمان پایان تحصیلات دانشگاهی خود با شهید ارتباط مستمر نیز داشته بودند.
از ویژگی های بارز اخلاقی شهید در امور تدریس و تحصیل می توان به تحکم ، حلم و بردباری اش در انتقال علم و دانش و نیز مواجه با مشکلات و سختی ها اشاره داشت.
شهید رضا کارگربرزی قبل از ورود به دانشگاه توانسته بود در بسیاری از آزمونهای خاص حائز امتیاز شود ، ولی وی مسیر تعالی را در آن موارد نمی دید و حتی بورسیه های کسب کرده را نپذیرفت.
شهید دوران کارآموزی خود را در سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران گذرانده بود تا جایی که شرایط استخدام و ادامه فعالیت در آن سازمان برای وی فراهم آمده بود ، ولی باز شهید رضا بدنبال مسیری دیگر برای رسیدن به اهداف متعالی خود بود.
در زمان دانشجویی علاوه برکسب دروس مربوطه دانشگاهی ، وی با بیشترین نرم افزارهای مربوط به رشته برق و الکترونیک و حتی شاخه های مرتبط با رشته تحصیلی خود آشنایی داشت و یکی از دلایل اشتغال به کارش در زمان تحصیل در آموزش و پرورش همین گزینه بوده است.
دانش آموزان وی به خوبی به یاد دارند که سوالاتشات به جهت پاسخ با تحقیق و مطالعه شهید روبرو می شد و شهید همیشه بستری برای افزایش سطح آگاهی شاگردانش ایجاد می کرد.
اما آن لحظه ای که چشم ها حرکت کفر را نظاره می کنند که چگونه بر مسلمانان بی دفاع می تازند و خون مظلوم را به ناحق بر زمین میریزند ، آن لحظه که اسلام آمریکائی خود را موجه می داند ، آن زمان که دشمنان رسول خدا و فرزندانش پس از گذشت 1400 سال هنوز بدنبال دشمنی با آل رسول هستند و آن زمانی که کافران از خدا بی خبر قصد تخریب و هتک حرمت به ساحت مقدس بانوی کربلا حضرت زینب کبری (س) می کنند ، دل هر آزاده ای به درد می آید چه برسد به دل شیعیان علی ابن ابیطالب (ع). همان میشود که دلسوختگانی چون شهید رضا کارگربرزی برای دفاع از حریم آل ا.. سر از پای نشناخته و به معرکه کربلای زینبی عزیمت می کنند و جان ناقابل خویش را تقدیم بانوی کربلا می کنند.
و سـرانـجـام ایــن شـهیـد والا مـقـام در سـحرگـاه روز جـمعه يـازدهم مـرداد 1392 مصادف بـا 24 رمـضـان 1434و روز قـدس بـا زبــان روزهدر دفــاع از حـريــم آل ا… ،حرم حضرت زينب کبري (س) امـضـاء سعـادتـمندی خـویش را از دسـت عقیله بنی هاشـم ، حـضـرت زینـب (س) دریـافت نـمـوده و بـه درجـه رفیع شهادت نائل آمد. پـيکر مبـارک اين شهيد در روز 14 مرداد سال گذشته در گـلزار شهـداي زادگاهـش با حضور هزاران نفر تشييع و تدفين شد. از شهيد کارگربرزي دو فرزند خردسال به نام هاي محمد مهدي و محمد حسين به يادگار باقي است.
يادش گرامي و راهش پر رهرو.
فرازی از وصیتنامه و خاطرات شهید کارگربرزی را بخوانید:
حمد و ثنای خداوند که سلامتی را از بنده دریغ نکرده و یکی از بهترین نعمتهایش را به بنده عطا کرد. شکر خدای بی همتای منان را که بنده را به وادی ایمان و گهواره معنویت و مهد قرآن و شهر و دیار عشق خدایی و جایی که انسانهایی را با نیروی معنویت، با نور، با ایمان به سوی دوست یعنی شهادت رهسپار کرد.
شکر خدا را که بنده را مهلت داد تا ماه مبارک رمضان دیگری را در این دیار باقی بمانم تا شاید گردی از گناه بزدایم. منت خدای را که ماهی را به سوی بندههای معصیت کارش فرستاد تا بهانهای برای توبه نداشته باشند ماهی اگر در آه بنگریم مملو از معنویت و صفا و صمیمیت بین عابد و معبود است ماهی که روزهایش صدای دعا و نیایش پیامبر (ص) را می دهد و شبهایش ناله های علی (ع) را در دلخود میپیچاند وای بر ما اگر در این ماه توشهای هرچند اندک از ایمان و تقوا برای خود بر نداریم و بدون توشه راهی سفر شویم.
خدا را به حق مظلوم این ماه قسم میدهیم که همه ما را به راه راست هدایت کند، قلب امام زمان (ع) ارا از ما راضی و خشنود و عاقبت امر ما را به خیر کند.
دیر زمانی است که قلب سنگیام هوای دیار را کرده، ان یاری که در همه دوران زندگیام مرا هدایت کرده و هیچگاه مرا رها نکرده اما افسوس، افسوس که این نفس اماره ما را به سوی خود می کشد و هرچه به معبود نزدیکتر میشویم شیطان مارا وسوسه میکند و اینک معبود مرا در هالهای از زمان قرار داده که راه را انتخاب کنم؛ راه شهادت یا شقاوت.
هرشب وقت اذان در کنار پنجرهای مینشینم و به دور دستها نگاه میکنم انگار در ان دور دست ها چیزی انتظارم را میکشد انگار میخواهد دست هایی دستم را بگیرد،، انگار یک چیزی مرا به سوی خودش می کشاند شاید گم شدهای را گم کرده ام در دوردست ها دارد خودنمایی میکند، نمی دانم …..
یک روزی بود که خیلی به شهدا عشق می ورزیدم و دوست داشتم در جبهه بودم و شهید می شدم واقعا ما روزها را به دنیا باختیم قطار نیستی زندگی به سرعت می رود و ما بی خبر از خارج ان به فکر راحتی هستیم غافل از اینکه راحتی هم هست و بالاخره یکروز خدا تا آخرین ذره از بدن و جسممان را بازخواست می کند.
راستی! چرا ما شهدا را فراموش کرده ایم؟! چرا علاقه چندانی به بسیج نداریم؟! چرا به جای اینکه در مجلس حسین (ع) شرکت کنیم با دوستان ناباب میگردیم؟! چرا ما شهدا را از دست داده ایم؟! چرا خوب ها می روند چرا این همه به دنبال مال، غرور و خودخواهی می رویم؟! چرا انسان اینقدر غرور دارد و دلش میخواهد از همه بهتر شود؟!
کاش زندگی کمتر در پیش ما جلوه می کرد مگر می شود آخرت را فروخت یعنی آخرت اینقدر بی ارزش است که آن را به ارزانی این دنیا بفروشیم پس این همه راهنمایی و هدایت امامان برای چه بوده مگر نه اینکه امام حسین (ع) برای امر به معروف ونهی از منکر و اجرای سنت رسول خدا امده بود پس چرا ما در این جامعه با این بی تفاوتی از کنار این امر مهم می گذریم اگر به امام حسین( ع) عشق می ورزیم و برای داغ های دل زینب، برای ابوالفضل برای ناله های علی در چاه برای فریاد فاطمه در بین در و دیوار برای علی اصغر و ….. عزاداری می کنیم پی چرا به سنت انها عمل نمی کنیم چرا این همه بی تفاوتیم مگر نه اینکه شهدا در جبهه و جنگ با عشق امام حسین (ع) میجنگیدند و مصائب را تحمل می کردند مگر نه اینکه شهدا برای حفظ انقلاب، برای دفاع از ناموس و حیثیت خانواده جنگیدند پس چراما تابع شهدا نیستیم چرا به جای اینکه پای صحبت پدر شهید بنشینیم پای نوار آنچنانی و فیلم…… می نشینیم.
الان که این نوشته ها رامی نویسم با یک دست قلم و با دست دیگر دستمال به دست گرفته و اشک هایم را پاک می کنم.
خدایا چی میشد به خاطر بندگان خوبت به خاطر آنهایی که به درگاهت آبرو دارند به خاطر کسانی که اگر نبودند هلاکت ما حتمی بود به خاطر کسانی که نماز شب می خوانند و مجالس عزاداری حسین(ع) برپا می کنند یک نظری هم به ما می کردی چی میشه یه عنایت و نظری به بدها بکنی شاید همین بدها یک روز خوب بشوند مگر حر در آخرین لحظه به امام حسین (ع) نپیوست اگر تو به ما لیاقت بدهی شاید بلکه حتما خوب می شویم. خدایا، چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی ما رستگار.
دیدگاهها