
تاریخ تولد : 1361/04/23
محل تولد : فردیس کرج
تاریخ شهادت : 1395/03/14
محل شهادت : حلب – سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند
محل مزار شهید : گلزار شهدای سرحد آباد
شهید مرتضی مسیبزاده در رمضان سال ۱۳۶۱ در خانواده ای مومن و متدین در روستای عبدالله کندی از توابع بخش مرکزی شهرستان گرمی چشم به جهان گشود و سومین فرزند خانواده بودند. از کودکی ارادت خاصی به ائمه اطهار (ع) داشت و برای پدر و ماردر و خانواده احترام خاصی قائل بودند.ایشان پس از طی دوران تحصیل ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان در دانشگاه امام حسین (ع) ادامه تحصیل دادند.
ایشان اصالتا از شهرستان گرمی استان اردبیل بود.
در سال ۱۳۸۶ ازدواج کرده که مراسم عقد در حرم امام رضا (ع) و بعد از آن به سفر مکه مشرف شدند. حاصل این ازدواج دختر خانم شش ساله ای می باشد و سالها در استان البرز (کرج) سکونت داشتند.
شهید مرتضی مسیبزاده سرانجام در روز جمعه ۱۴ خرداد ماه سال ۱۳۹۵ در طی انفجار انتحاری تکفیریان در منطقه خلسه در جنوب خان طومان سوریه به همراه دو تن از همرزمانش به درجه رفیع شهادت رسید و به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست و مراسم تشییع پیکرش در کرج انجام گرفت.
روحش شاد و راهش پر رهرو.
**********************************
مدافعان حرم ، محرمان حریم و باغیرتان زمان خود می باشند که در دوره ای که دین و ارزشهای دینی غریب و مهجور افتاده است برای احیای آنها از جان شیرین خود می گذرند.شهید «مرتضی مسیب زاده» فرزند «جبراییل» و زاده بیست و سوم تیرماه 1361، در کرج منطقه رجایی شهر به دنیا آمد و در سال 68 که به شهرک وحدت نقل مکان کردند. در رجایی شهر زندگی نمود و تحصیل خود را در مقاطع مختلف در همین شهرک انجام داد. در رشته مهندسی کشاورزی در دانشگاه پذیرفته شد منتهی دانشگاه را ادامه نداد و وارد مجموعه سپاه پاسداران شد. بعدها وارد دانشکده یگان مخصوص شد و در دانشگاه افسری ادامه تحصیل داد
شهید «مرتضی مسیب زاده» چند نوبت به عنوان مدافع حرم و مستشار نظامی در سوریه مامور بود و حدود دو سال در این کشور حضور داشت. او یک افسر ارشد متخصص و منحصر به فرد در زمینه خود در سطح کشور بود، یک افسر نظامی به تمام معنا بود که خود را فدای مام میهن کرد. زمانی که در داخل کشور بود نیز به عنوان یک معلم و تحلیل گر امور سیاسی و سخنران حلقه های سیاسی در پایگاه های بسیج حضور داشت.
حاج مرتضی به لحاظ فعالیت هایی که در پایگاه های بسیج و کانون های فرهنگی انجام دادند جوان نمونه سال کشور انتخاب شد. حاج آقا جزو هیات امنای مسجد جامعه حضرت ابوالفضل عباس (ع) شهرک وحدت بود، در پایگاه حضرت سید الشهدا (ع) از حوزه شهید دستواره شهرستان فردیس بسیجی فعال بود، حدود 26 سال از بچه های فعال بسیج بود و هر زمان که ایران بود در پایگاه وقت می گذاشت.
سرانجام «شهید مرتضی مسیب زاده» در مقری که در حومه یکی از مناطق جنوبی «حلب» مستقر بود، شناسایی شد بدین صورت که گرای آن لو رفت و مقر مورد حمله خمپاره ای قرار گرفت و شهید و همرزمانش در کنار هم به دیدار معبود شتافتند.
«آقای «جبرائیل مسیب زاده» پدر شهید والا مقام «حاج مرتضی مصیب زاده» در منش و گفتگو با نوید شاهد البرز »
*** حاج آقا چگونه چنین بچه ای تربیت شد؟
من از همان اوان کودکی بدلیل اینکه برای مراسم های عزاداری نوحه می گفتم وقاری قرآن بودم و به مسایل دینی بسیار آشنا و آگاه بودم، من را مولا صدا می کردند. من همه اینها را مدیون پدرم هستم او هم قاری قران بود و عطر و نوای قران با زندگی ما مانوس شده بود وپدرم من را تربیت دینی کرده بود و حلال و حرام را خوب یادمان داده بود. بنده تا آنجا که یادم می اید، لقمه مشکوکی به خانه نیاوردم و حلال و حرام را رعایت کردم.
من از ابتدای زندگی مشترک حقوق بگیر دولت بودم و روزهای تعطیل هم کارهای ساختمانی انجام می دادم. قبل کارمندی، شغل پدری ما کشاورزی بود ومن بدلیل توانایی جسمی به آن کار مشغول بودم اما بعد از آمدن به کرج دیگر کشاورزی نکردم.
آقا مرتضی اهل کار و تلاش بود با اینکه در بچگی بنیه ضعیفی داشت وقتی بزرگتر شد کارهای مختلف انجام می داد و یکی از کارهایش عمده فروشی خواربار بود. در سپاه هم کار می کرد و یک مدت ظروف یکبار مصرف می فروخت برای زندگی فعال بود کارهای متفرقه غیر از کار اصلیش هم انجام می داد.
حاج مرتضی اهل پس انداز هم بود. قناعت، صفت بارزیست که همه فرزندان من در آن مشترکند، اسرافکار نیستند و حاج مرتضی از بقیه بیشتر اهل قناعت بود. او فوق العاده بود.
یک خاطره از کودکی مرتضی دارم البته همه لحظه های با مرتضی خاطره است و یه روزی پایگاه بودیم، من هم کارهای پایگاه را انجام می دادم. مرتضی یک لیوان را انداخت و شکست و من تند برخورد کردم و گفتم: از فردا دیگه به پایگاه نیاد و برای اینکه بچه های دیگر فکر نکنند که من به بچه خودم چیزی نگفتم و آنها هم بخواهند از این مسایل سوءاستفاده کنند.
*** اگر در فامیل کسی انقلابی نبود، شهید باهاش رفت و آمد می کرد؟
حاج مرتضی بسیار انسان انعطاف پذیر و اهل گذشتی بود وتنها چیزی که برنمی تافت همین مخالف نظام و بی توجهی به مسایل دینی و انقلابی بود وبدون ملاحظه و بدون غل و غش تذکر می داد. معاشرت و رابطه اش را بر همین اساس تنظیم می کرد. رو دروایسی نداشت نسبت به کسی که به مسایل دینی کم توجه بود و بی توجه بود.
در بحثها خیلی آرام بود گاهی عصبانی می شد چون حاج مرتضی آدم دینداری بود و در عصبانیتهاش خیلی مراقب صحبت هایش بود. عصبانیتش به این شکل بود که با نگاهش مشخص می شد عصبانی شده است و گاهی هم تذکر لسانی می داد.
تفریح و سرگرمیش این بود که دعا و مناجات می خواند و با قران آرامش می گرفت و در اوقات فراغت به امورات خانواده رسیدگی می کرد.
اهل سفر بود، بیشتر به سفرهای زیارتی علاقمند بود وبارها به مشهد رفته بود. زندگی مشترکشان را از مکه شروع کرد از مکه که برگشت، تالار گرفتند و مولودی خواندند و ولیمه دادند، به این شکل مراسم عروسیشون برگزار شد.
*** شرایط جامعه را چگونه می بینید؟
آنچه که شایسته فرهنگ شهید و شهادت باشد، نیست و بنده هیچ وقت به خودم اجازه نمی دهم صحنه ای را محکوم کنم . صحنه هایی هست در جامعه که رضایت بخش نیست و دون شان خانواده شهدا و جانبازان و آزادگان ما است واین خانواده ها خون دل می خورند اما کاری از ما بر نمی آید، بنده هم مستثنی نیستم. گاهی اگرزمینه ای باشد تشخیص بدهیم فایده ای دارد تذکر لسانی می دهم و امر به معروف و نهی از منکر می کنم .
در مورد وضعیت حجاب، یه عده لگام گسیخته و ساده لوح شدند و دلیلشون هم است که گویند: همه هستند، دیگه همه اینجورین… لباسهایی که درست کردند به عنوان مد و مدل … وقتی می پرسیم خانم یا آقا چرا لباست پاره است، میگه حاج آقا مدله دیگه … حالا وقتی فرهنگ این شده ….من یه وقت میگم ما بزرگترها کم گذاشتیم و دودش تو چشم خودمون میره. وقتی جلو خلاف گرفته نشود آن هم که درسته گرایش پیدا می کنه … جوون بالاخره … جوانها تاثیر پذیر و آسیب پذیرند.
*** در تشییع جنازه مدافعین حرم شرکت می کنید ؟
بقول معروف می گویند: “شهیدان را شهیدان می شناسند.” از آن روزی که پیکر شهید ما آمد. بنده گفتم: سلام علیک یا ابا عبدالله …به اصل قضیه بیشتر پی بردم که در کربلا چه پیش آمده و از آن روز تصمیم گرفتم و در جمع خانواده ام مطرح کردم که در تشییع شهدای مدافع حرم با خانواده حاضر بشوم. اگر چهار نفر بالای کوه مراسم گرفتند برای شهدای گمنام من بر خودم وظیفه می دانم که شرکت کنم و برای شهدای مدافع حرم هم مثل بچه خودم حتما شرکت می کنم .
*** سخن پایانی…
بنده کوچکتر از این هستم که در این جامعه دینی و این همه انسانهای عارف و دلسوخته؛ با همه این تفاسیری که عرض کردم. ما لشکرها داریم از آقا مرتضی ها برای جانفشانی و دفاع از ارزشهای دینی که بدون ملاحظه منتظر اشاره ای از مقام معظم رهبری هستند. مسئولین آنهایی که مسئول هستند خیلی وظیفه سنگینی بر دوش دارند و لحظه به لحظه زندگیشون با شهدا طرف هستند و حقوقهای کلان و استفاده های نا مشروع از بیت المال این دنیا بالاخره چند صباحی بیش نیست و عمر آخرت پایان پذیر نیست. در زندگی با شهدا طرف حساب هستند و شهدا … روزهای قیامت پایان پذیر نیست و تمام شدنی نیست. انسان عاقل به قول معروف عالی را به دانی نمی فروشد و زندگی ابدی را به آنی در این دنیا عوض نمی کند. اگر بخواهیم ارزش خودمان را حفظ کنیم اشرف مخلوقات هستیم.
اگر بخواهیم ارزش خودمان را حفظ کنیم قسمتی از آن خلیفه الهی را عمل کنیم و پیش شهدا موفق و موید باشیم.
خداوند ان شالله که فرجی حاصل کند که جوانهای ما از معضل بیکاری نجات پیدا کنند. ما از ائمه و انبیا ئما ن حدیث داریم که بیکاری مایه غفلت و گمراهی و اشتباه و خطاهاست. ان شالله مایه کسب و کار ازدواجشون به احترام فراهم شود … امیدوارم آقا بقیه الله به این مملکت نظر ویژه داشته باشد. خداوند به ما بزرگترها توفیق بدهد آن برخوردی که شایسته یک جوان است، را داشته باشیم.
تنظیم از نجمه اباذری\
********************************************
وصیتنامه شهید:
منبع:حریم حرم
بسم الله الرحمن الرحیم
حسب دستور شرعی اقدام به تقریر وصیت نامه مینمایم در سی ام ماه رمضان.
من بنده ی عاصی و خطاکار درگاه الهی بوده ام، و ضمن امیدواری به عفو و رحمت الهی، از گناهانم، از تمام افرادی که حقی به گردن حقیر داشته و دارند، طلب حلالیت مینمایم.
از پدر و مادرم عاجزانه درخواست حلالیت دارم و انشاءالله از باب مهربانی و عطوفت پدرانه و مادرانه، این طفل خطاکارشان را ببخشند و بدی هایم را به حساب جهالت بگذارند. پدرم و مادرم دعایم کنید.
عزیزان، نماز را حتی سبک نشمارید، لحظه ای از توفیق خدمتگزاری به مادرمان غافل نشوید که خیر دنیا و آخرت نصیبتان شده است.
خواهرانم برای دیگران در نماز و حجاب الگو باشید. دعایم کنید و برایم نماز و روزه بگیرید. برایم دعا کنید.
از همه ی عواطفتان نسبت به خودم، تشکر میکنم، شدیدا نیازمند، خیرات و مجالس روضه هستم، مرا فراموش نکنید.
دوستان و همرزمان بزرگوارم، خدا را شاهد میگیرم که خود را لایق جمع معنوی و ولایی شما نمی دیدم این را لطف پروردگار می دانسته ام که توفیق همنشین بودن با شما را برایم رقم زده است. انشاءالله، در آخرت، هم مرا همنشین دوستان شهیدم، بگرداند، حقا که از خواص هستید، قدر خود را بدانید، و حال خود را حفظ کنید. اگر توفیق دستبوسی امام خامنه ای را داشتید،سلامم را به ایشان برسانید. امیدوارم،مانند دوستان شهیدمان عمر من نیز به شهادت ختم شود.انشاءالله.
و این نه از روی لیاقت، که هرگز خود را لایق ندیدم و لکن من باب کرامت و تفضلات الهی، هر لحظه آرزوی شهادت را در سینه داشته ام. دعایم کنید که شدیدا به توسلات شما به اهل بیت نیازمندم.
یا علی مدد
ملتمس دعای خیر



شهید «مرتضی مسیبزاده» در بیست و سوم تیرماه سال ۱۳۶۱ در رجائی شهر کرج به دنیا آمد. او سومین فرزند خانواده بود. از کودکی علاقه خاصی به ائمه داشت. به پدر و مادر احترام میگذاشت. فعال و دغدغهمند بود. فرد قانعی بود و قناعت کردن را بسیار میپسندید.
او در سال ۱۳۸۶ ازدواج کرد که حاصل ازدواجش دو دختر به نامهای نازنین فاطمه و فاطمه سماء است. حدود بیست و شش سال از فعالان پایگاه بسیج بود. نماز جماعت و نماز جمعهاش را هرگز ترک نمیکرد. با سعی و تلاش فراوان سالهای تحصیلیش را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از گرفتن مدرک دیپلم در رشته مهندسی کشاورزی وارد دانشگاه شد. بعد از مدتی رشته مهندسی کشاورزی را رها کرد و وارد دانشکده یگان مخصوص شد و در دانشگاه افسری ادامه تحصیل داد. تسلط کامل به زبان عربی داشت و همین امر باعث شد یکی از مربیان زبده نظامی برای انجام عملیاتهای مستشاری در سوریه باشد. روز چهاردهم خرداد سال ۱۳۹۵ یک خودروی انتحاری خودش را به مقرّ رزمندگان اسلام واقع در ردیف جنوبی حلب، روستای خلصه میرساند و در اثر انفجار آن مرتضی مسیبزاده به همراه سه تن از همرزمانش به شهادت میرسند.
مزار این شهید بزرگوار در گلزار شهدای سرحد آباد کرج است.
قناعت
چون قاری قرآن بودم و مداحی میکردم، مرتضی مولا صدایم میزد. مرتضی اهل کار و تلاش بود. کارهای مختلفی انجام میداد. یکی از کارهایش عمدهفروشی خواربار بود. در سپاه هم کار میکرد. بچهی فعالی بود. اهل قناعت بود و از اسراف کردن به شدت دوری میکرد. روزی در پایگاه بودیم. مرتضی یکی از لیوانها را شکست. من با او خیلی تند برخورد کردم و گفتم دیگر پایگاه نیاید. برخورد تندم از این جهت بود که بچههای دیگر گمان نکنند که من بین فرزند خودم و آنها فرقی میگذارم و مبادا که سوءاستفاده کنند. مرتضی خیلی باگذشت بود. اما راجع مخالفت با نظام و بیتوجهی به مسائل دینی و انقلابی، هیچ گونه گذشتی نداشت.
بدون ملاحظه تذکر میداد. معاشرتها و رابطههایش را بر همین اساس تنظیم میکرد. خیلی کم عصبانی میشد. زمانی هم که عصبانی میشد مراقب صحبتهایش بود. تفریح و سرگرمیش دعا و مناجات خواندن بود. اهل سفر به شهرهای مذهبی بود. پسرم آرزویش شهادت بود. روزی که پیکرش را آوردند گفتم:
«السلام علیک یا ابا عبدالله….»
راوی: پدر شهید
شغل
آقا مرتضی راجع به جزئیات کاریش به هیچ کس چیزی نمیگفت و هرکس از شغلش میپرسید ،میگفت: «خدمتگزار ساده اسلام هستم.» و اگر میخواست خیلی احترام طرف مقابلش را داشته باشد ،میگفت: «در دانشگاه امام حسین خدمت میکنم.»
مه جبین
اولین میوه دلمان نازنین زهرا بود. این اسم را مشترکاً برایش انتخاب کردیم. مرتضی علاقه زیادی به دخترمان داشت و خیلی او را لوس میکرد. مرتضی در خانه دخترمان را مه جبین صدا میکرد. همهی اطرافیان علاقه و محبتهای او را که میدیدند، میگفتند: «آقا مرتضی کمتر به این دختر محبت کن تا وقتی میری مأموریت، این طفل معصوم کمتر از دوریت اذیت بشه.» اما مرتضی گوشش به این حرفها بدهکار نبود و محبت خودش را بیدریغ نثار نازنین فاطمه میکرد.
راوی: همسر شهید
واسطه
همیشه از حضرت زینب(س) میخواستم که ما را آماده تقدیری کند که برایمان رقم خورده بود. مرتضی هیچ دلبستگی به دنیا و تعلقات دنیوی نداشت. همیشه میگفت: «تمام زندگی من، شما و بچهها هستید.» حالات او نگرانیام را بیشتر میکرد، اما راضی بودم به رضای خدا. حتی حضرت زینب(س) را واسطه قرار دادم تا که مرتضی به آرزویش برسد.
راوی: همسر شهید
مدافع حرم
حاج مرتضی چند نوبت به عنوان مدافع حرم و مستشار نظامی در سوریه مأمور بود و حدود دو سال در این کشور حضور داشت. او یک افسر ارشد متخصص و منحصر به فرد در سطح کشور بود. یک افسر نظامی به تمام معنا که خود را فدای حرم اهل بیت کرد. زمانی که در داخل کشور بود به عنوان یک معلم و تحلیلگر امور سیاسی و سخنران حلقههای سیاسی، در پایگاههای بسیج حضور داشت. یک فعال فرهنگی، سیاسی اجتماعی به تمام معنا در سطح استان البرز بود. برادرم به لحاظ فعالیتهایی که در پایگاههای بسیج و کانونهای فرهنگی انجام داد، به عنوان جوان نمونه سال انتخاب شد. حاج مرتضی جزء هئیت امنای مسجد حضرت ابوالفضل)ع( شهرک وحدت بود، در پایگاه حضرت سیدالشهداء)ع( از حوزه شهید دستواره شهرستان فردیس، بسیجی فعال بود.
راوی: برادر شهید
سفر آخر
دوازده روزی میشد که مرتضی به سوریه رفته بود. قبل از رفتن به حرم حضرت زینب (س) همهی کارهای خود را انجام داده بود. برادرم جز شهادت آرزویی نداشت. مرتضی در مقری که در حومه یکی از مناطق جنوبی حلب مستقر بود ،همراه سه تن از دوستانش مورد حمله خمپاره دشمن قرار گرفت و به شهادت که آرزویش بود رسید.
راوی: برادر شهید
بسیجی واقعی
زمانی که من با آقا مرتضی کار میکردم ،میدیدم که همیشه در کارش آدم پرتلاشی است. با دل و جان کار میکرد و هیچوقت در کارش کم نمیگذاشت. در مدت همکاری با او، همیشه قوت قلبی بود برایم. به ما دلگرمی و امید میداد تا کار را به آخر برسانیم. روحیه بسیجی و فرهنگی داشت. در همه زمینهها فعال بود. در کارهای فرهنگی به شدت تلاش میکرد. روحیه بسیجی را به تمام معنا در خود پرورش داده بود.
راوی: همرزم شهید
روحت شاد برادر مهربان و همرزم وفادارم
باشد تا به شما بپیوندم🌹
بسم رب الشهداء والصدیقین
پروردگارا کمک کن از مسیر ولایت و شهدا خارج نگردیم.
بسم رب الشهدا والصدیقین.
ما سینه زدیم بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم آنها دیدند
ما مُدَعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس….شهدا را چیدند.
تقدیم به برادر عزیزم شهید حاج مرتضی مسیب زاده