شهید مدافع حرم محمود نریمانی

شهید مدافع حرم محمود نریمانی

تاریخ تولد : 1366/10/12

محل تولد : کرج

تاریخ شهادت : 1395/05/10

محل شهادت : حماه – سوریه

وضعیت تاهل : متاهل با 1 فرزند

محل مزار شهید : کرج-روستای دروان

دیدارنامه

از آسمان – شهیدمدافع حرم محمود نریمانی

شهید محمود نریمانی”از استان البرز در تاریخ 10 مرداد ماه 95 در استان “حما” سوریه، توسط تروریست‌های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل شد.

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید بزرگوار روز چهارشنبه 13 مردادماه 1395 ساعت 8:30 صبح از فلکه اول رجایی شهر انجام و در روستای دروان به خاک سپرده شد.

انگار برات شهادتش را از حضرت عباس (ع) گرفته بود، وقتی هم شهید شد مانند ابوالفضل العباس نه چشمی داشت و نه دستی. در آخرین پیامش به دوستش گفته بود که در مراسم تشییع جنازه‌اش روضه حضرت عباس (ع) بخوانند.

خبرگزاری  فارس ـ گروه حماسه و مقاومت:
آقا محمود در مأموریت

دلبستگی‌ای که مانع اعزام بود

بار آخری که می‌خواست به سوریه برود، بیش از یک ماه طول کشید، حال و هوای خوبی نداشت و بیقرار بود، سه روز قبل از اینکه برود، انگار دلیل این تأخیر اعزام را متوجه شده بود. آقا محمود به همسرش گفت: این دلبستگی شما و مادرم نمی‌گذارد که من بروم! همسرش به گریه افتاد و گفت: من از ته دل از شما دل کنده‌ام. مادرت هم به خاطر اینکه فرزندش هستی برایش سخت است، اما چه چیزی بهتر از شهادت؟ می‌دانم که شما برای این دنیا نیستی.


راه خودش را پیدا کرده بود

همسرش بعد از اینکه این جملات را گفت، دیگر به دلش آمد که این مأموریت دیگر بازگشتی ندارد، برای همین جلوی آقا محمود حسابی عزاداری کرد و گریست. شاید برای همین، زمانی که در معراج شهدا با پیکر آقا محمود روبرو شد، خیلی آرام بود و گریه نکرد، چون همسرش وصیت کرده بود که صدای گریه‌اش را نامحرم نشنود.

این خانم جلوتر از من در راه شهادت است

وقتی روز خواستگاری از شرایط کاری‌اش به همسرش گفت و گفت که ممکن است برنگردد، در جواب شنید که آسمانی‌شدن مخصوص آقایان نیست، خانم‌ها هم می‌توانند آسمانی شوند. به فکر فرو رفت. بعد از مراسم خواستگاری به مادرش گفت این خانم از من در راه شهادت جلوتر است!


لبخندی که بر لب داشت

لو رفتن مکان مأموریت تنها با یک عطر

بار اولی که سال ۹۲ به سوریه رفت، تازه ازدواج کرده بود. طبق معمول به همسرش نگفته بود که مأموریت کجا می‌رود. بعد از ۵۶ روز که به منزل برگشت، وقتی آقا محمود ساکش را باز کرد، همسرش گفت: می‌دانی چه بویی احساس می‌کنم؟ بوی حرم حضرت زینب (س) می‌آید! آقا محمود تعجب کرد. اما همسرش گفت: قبلاً به سوریه رفته بودم و وقتی ساک را باز کردی بوی حرم را استشمام کردم. در آن هنگام آقا محمود دستش را به علامت تسلیم بالا برد و گفت: دیگر نمی‌توانم چیزی را از شما پنهان کنم!


آقا محمود در لباس نظامی

آرزوی آقا محمود برای ۴۰ سالگی‌اش

وقتی دیپلم گرفت، سال ۸۶ وارد دانشگاه امام حسین (ع) شد و بعد از آن به دانشگاه افسری رفت. روز اولی که لباس نظامی پوشید، نظر مادربزرگ را پرسید که لباس در تنش چطور است؟ بعد گفت: إن‌شاءالله ۴۰ سالگی سرهنگ می‌شوم! اما او در سن ۲۹ سالگی به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.


آقا محمود در سوریه

نامه‌ای که به دست حاج قاسم رسید

در نزدیکی اولین سالگرد شهادتش در مرداد ماه سال ۹۶، همسر آقا محمود نامه‌ای برای حاج قاسم نوشت که دوست دارد او در مراسم سالگرد همسرش  حضور داشته باشد. فکر نمی‌کرد که نامه به دست حاج قاسم برد، پنج روز بعد از نوشتن نامه، تلفن همراهش زنگ خورد. پشت خط سردار سلیمانی بود. حاج قاسم به همسر شهید گفت: دخترم نامه‌ات را خواندم. ممنونم که نامه نوشتی و برایم باعث افتخار هست به مراسمتان بیایم، اما من یک ماموریت کاری دارم و باید بروم، اما یک نفر را به جای خودم می‌فرستم.


عکس خواهرزاده‌ها با دایی محمود در اعتکاف

خوشحالی حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید

در هشتم فروردین ماه سال ۹۸ حاج قاسم به دیدن همسر و فرزند شهید محمود نریمانی رفت. آنجا متوجه شد که همسر شهید ازدواج مجدد کرده است (طبق وصیت شهید نریمانی). گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه‌‌دار شده‌ای؟ باید وقتی زنگ زدیم، می‌گفتید تا هدیه ازدواج و بچه‌‌ات را می‌آوردم. بعد حاج قاسم از پدر و مادر شهید نریمانی تشکر کرد و  با خوشحالی گفت: این ظرفیت بالای شما را می‌رساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید.


محمدهادی فرزند شهید نریمانی در آغوش حاج قاسم

درباره شهید 

شهید محمود نریمانی در یکی از روزهای سرد دی ماه سال ۶۶ در روستای دروان کرج به دنیا آمد. او از نیروهای سپاه پاسداران بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و در روز دهم مرداد ماه سال ۹۵ در حماء به شهادت رسید. پیکر مطهرش در گلزار شهدای کرج آرمیده است. از شهید محمود نریمانی یک فرزند به نام محمدهادی به یادگار مانده است.

این کتاب شامل خاطرات بازروایی شده از زندگی پاسدار شهید مدافع حرم «محمود نریمانی» از زبان خانواده و همرزمان ایشان است که با عنوان‌های «پاداش خمس»، «مناجات سحر»، «بدون دستور»، «تبسم»، «اربعین شهادت» و… ارائه شده است. نریمانی در دی‌ماه سال 1366 در کرج متولد شد که با اعزام به سوریه جهت مبارزه با تکفیری‌ها در 10 مردادماه سال 1395 بر اثر انفجار مهمات به شهادت رسید.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرج، شهادت در سوریه و دفاع از حرم اهل بیت(ع) مسیری جدید را برای جوانان ایران و حتی جهان اسلام گشوده است. این شهدا راهی را انتخاب کردند که سختی‌های زیادی دارد؛ از شهادت، اسارت، جانبازی تا از دست دادن بهترین عزیزان. راه شهدای مدفع حرم در داخل نیز گاهی اوقات دشوار است. به قول همسر شهید مدافع حرم محمود نریمانی که جوانی اهل روستای دوروان است “همه دنیا خود را به هر کسی می‌دهم تا فقط یک ساعت آقامحمود دوباره کنار من قرار گیرد.” راست می‌گوید که دست حضرت زینب (س) روی قلب همسران شهدای مدافع حرم قرار دارد تا صبر را با تمام وجود خود حس کنند.

شهید نریمانی متولد دی ماه سال 1366 در کرج است که 4 بار برای دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) به سوریه اعزام شد و در آخرین اعزام  در 10 مرداد ماه  1395 و در ماه رمضان در حماه سوریه به شهادت رسید. از وی یک پسر خردسال به نام “محمدهادی” به یادگار مانده است.

بخش نخست گفت‌وگوی تسنیم با “سارا عجمی” همسر شهید “محمود نریمانی” را در ادامه می‌خوانید.

تسنیم: از شهید نریمانی و نحوه آشنایی‌ با این شهید بفرمائید.

همسر شهید “محمود نریمانی”: شهید محمود نریمانی متولد دی ماه 1366 در کرج است و نحوه آشنایی با این شهید بزرگوار به زمان ازدواج باز می‌گردد و اینکه عموی آقا محمود همسایه ما بودند و از این طریق  به یکدیگر معرفی شدیم که منجر به ازدواج شد و هیچ شناخت قبلی از شهید نریمانی نداشتم.

جلسه خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه ایمان، معرفت و حیا ایشان شدم و از ظاهر مهربان آقا محمود دریافتم که فردی  معتقد است. ایشان اعتقاد عجیبی به “ولایت فقیه”  داشت  و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. با توکل به ائمه، شهید نریمانی را انتخاب کردم و  در طول دوران زندگی به این انتخاب مطمئن‌تر شدم و خدا را شکر می‌کنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد.

تسنیم: خاطره مهمی از جلسه خواستگاری دارید یا شهید درباره شغل و ماموریت خود با شما حرفی زدند؟ شما چه حرف‌هایی به شهید نریمانی گفتید؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: آقا محمود در جلسه خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ماموریت‌های ایشان زیاد است و خارج از کشور باید بروند و در ادامه گفتند که خیلی زیاد مسافرت می‌روم  و ممکن است روزی هم بر نگردم که ایشان منظورشان “شهادت” بود ولی کلمه شهادت را به زبان نیاوردند و در مورد کار خود صحبت‌های کردند و اینکه ممکن است این مسیر به شهادت ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست و خانم‌ها نیز می‌توانند آسمانی شوند و شهید نریمانی سکوت کرد.

تسنیم: جمله شما شهید را شوکه نکرد؟ یا بعد‌ها چیزی درباره این مطلب به شما نگفت؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: حرفی نزدند و بعد از ازدواج متوجه شدم که با این جمله ایشان خیلی در تفکر فرو رفت و به انتخاب خود  اطمینان بیشتری پیدا کرد؛  شهید نریمانی برای خانواده خودشان  تعریف کرده بود که این خانم جلوتر از من در راه شهادت است و مشکلی با این شیوه زندگی ندارم. منم به آقا محمود گفتم  خدا سرنوشت را مقدر می‌کند هرجا باشی این اتفاق می‌افتد و هزار کیلومتر آن طرف تر نیز سرنوشت در پی انسان است. همیشه به شهید نریمانی می‌گفتم، دوست دارم خدا شما را با شهادت از من بگیرد تا توان و تحمل مصیبت شما برایم کمتر شود.

از نحوه چمدان جمع‌کردن شهید نریمانی متوجه اعزام ایشان  به سوریه می‌شدم

تسنیم: از زندگی شهید نریمانی و نحوه اعزام ایشان به سوریه بگویید.

همسر شهید “محمود نریمانی”: شهید نریمانی شش ماه از من بزرگتر هستند ولی از لحاظ درسی و تحصیلی در یک سال بودیم و نخستین اعزام شهید سال 92 بود و زمانی که بنده باردار بودم و نمی‌دانستم کجا می‌خواهند بروند. زمان‌هانی بود که ماموریت آقا محمود سه هفته طول می‌کشید و من هیچ سوالی درباره مکان ماموریت ایشان نمی‌کردم  ولی خیلی سخت بود و اوقاتی  از نحوه چمدان  جمع کردن شهید نریمانی متوجه اعزام ایشان  می‌شدم و همیشه شهید می‌گفتند تحمل کنید و ارتباط‌ با شهید تنها تلفنی بود.

تسنیم: چگونه به سفر ایشان به سوریه پی بردید؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: زمان‌هایی که از خارج از کشور تماس می‌گرفتند  متوجه تاخیر صدا می‌شدم و شک می‌کردم. اما روزی  زمان اذان مغرب تماس گرفتند و همیشه شهید محمود نریمانی مقید به نماز اول وقت بود و در این موقع تمام کارهای خودشان  را تعطیل می‌کردند و به همین دلیل از آقا محمود سوال کردم که موقع نماز تماس گرفتید؟! ایشان هول شد و گفت نمازم را خواندم و  بحث رو عوض کردند و این موقع بود که اطمینان یافتم ایشان خارج از کشور هستند. اطرافیان خیلی به من دلداری می‌دادند که هیچ نگران نباشم و بعد از دو ماه ایشان برگشت باز هیچ سوالی نکردم و زمانی که چمدان خودشان را باز کردند به ایشان گفتم بوی حرم حضرت زینب(س) به مشامم می‌رسد؛ لحظه‌ای سکوت کرد و گفت چطور؟  به ایشان گفتم که من برای زیارت به سوریه رفته ‌ام دقیقا چنین بویی را می‌دهد و آقا محمود گفت بله من سوریه بودم ولی به کسی مطلبی را بیان نکنید. در طول زندگی باز نمی‌پرسیدم ولی از نحوه ساک جمع کردن شهید نریمانی متوجه می‌شدم که اعزام دارند.

تسنیم: نقش شما در این مسیر که شهید تا شهادت طی کرد چه بود؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: نقش من این بود که سد راه شهید نشوم  و این یک امتحان الهی بود  و بنده  فقط مورد امتحان قرار گرفتم و هیچ وقت سد راه ایشان نشدم و با عنایت اهل بیت  این مسیر را طی کرد. دلم نمی‌آمد در این قفس باشد تا شاید در آینده در این دنیا و آخرت دست من را هم بگیرد و دوست داشتم این راه را برود و احساس می‌کردم اگر جلوی آقا محمود  را بگیرم در آینده اگر با حادثه‌ طبیعی ایشان را از دست می‌دادم غم آن سنگین‌تر از شهادت است.

تسنیم: شهید نریمانی چند بار برای دفاع از حرم اعزام شدند؟ با این ماموریت‌ها چه برخوردی داشتید؟ ناراحت نبودید؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: بار اول دو ماه ماموریت آقا محمود طول کشید و تا زمان شهادت 4 بار به سوریه اعزام شدند و در سال 92 یک بار،  94 دو بار و 95 یک بار به سوریه رفتند. فرزندم اوایل زیاد متوجه نبود و عادت کرده بود. بعد از یک سال  و سه ماه از شهادت آقا محمود  فکر می‌کنم برگشتی وجود دارد و فرزندم انتظار دارد پدرش  برگردد. محمد هادی عکس‌ها را که می‌بیند فکر می‌کند “بابا اونجا است” و بهانه‌گیری‌های زیادی می‌کند و این به این دلیل است که آقا محمود خیلی نقش اساسی در آرامش  محمدهادی داشت.

شهید نریمانی در کربلا

تسنیم: شهید نریمانی از خاطرات سوریه و ماموریت‌ها برای شما مطلبی عنوان می‌کردند؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: از خاطرات سوریه بسیار کم تعریف می‌کردند و من هم زیاد اهل پرسش نبودم و زمان‌هایی که از سوریه باز می‌گشتند صبح‌ها زیاد می‌خوابیدند و من نمی‌دانستم از خستگی است یا اینکه ماموریت سخت بود. از شهید نریمانی دلیل خواب را پرسیدم؛ گفتند ما آنجا بیکاریم و بیشتر می‌خوابیم ولی بعدها متوجه شدم این خواب به خاطر خستگی بود و ایشان چیزی بیان نمی‌کرد. برخی اوقات زبان عربی و سوری کار می‌کردند . بعد از مدتی متوجه شدم ایشان آموزش دهنده نیروهای مقاومت در سوریه است و برخی اطرافیان سوال می‌کردند  که چرا من سوال از شغل وی نمی‌کنم. بنده هم در جواب می‌گفتم  ایشان کار بدی در سوریه نمی‌کند.

تسنیم: آیا از چمدان یا وسایل شخصی ایشان مورد مشکوکی که مربوط به ماموریت شهید نریمانی در سوریه باشد برخورد داشتید؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: نه؛ زیاد ندیده بودم. یک بار در چمدان آقا محمود موردی را دیدم که نفهمیدیم چه چیزی است و ایشان گفت اصلا دست نزنید که وسیله خطرناکی است و به ایشان گفتم اگر خطرناک است در خانه نگهداری نکنید،  بچه خدای ناکرده دستکاری می‌کند. این بسته را جابه جا  کردم و آخر هم متوجه نشدم این وسیله چه بود و بعد از شهادت تحویل یکی از همکارهای ایشان دادم.

تسنیم: شهید نریمانی دانشجو بودند؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: ایشان سال 86 وارد دانشگاه امام حسین(ع) شده و بعد از فارغ‌التحصیلی کارداری نظامی در سال 94  وارد دانشگاه علمی کاربردی شدند که رشته شبکه‌های کامپیوتری را دنبال کردند و ترم آخر بودند که به شهادت رسیدند.

تسنیم: سوالی که در اذهان برخی وجود دارد این است که رزمندگان اعزامی به سوریه پارتی بازی می‌کنند آیا شهید این گونه برای دفاع از حرم رفت؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: شهید نریمانی برای اعزام معطلی نداشتند و بار آخر که می‌خواستند بروند حرف‌های جدید زدند. بعد از هر ماه یک هفته در خانه بودند و  یکسال ماموریت‌های ایشان به این شکل ادامه داشت. بارها به آقا محمود گفتم ما را هم سوریه  ببرید تا زندگی کنیم ولی  شهید نریمانی می‌گفتند زندگی در آنجا با فرزند بسیار سخت است. شهید نریمانی در اعزام به سوریه هیچ وقت از  شهادت حرف نمی‌زدند و بر این نکته تاکید داشتند که  پشت جبهه مشغول فعالیت هستند. شاید درست می‌گفتند چون آقا محمود لیاقت  شهادت  را داشتند.

به آقا محمود گفتم تو را برای خودم نگه نمی‌دارم و به بی‌بی حضرت زینب (س) می‌سپارم

تسنیم: آخرین بار که ایشان به سوریه اعزام شد چه زمانی بود؟ حال و هوای شهید چگونه بود؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: ماه رمضان سال 95 آخرین بار به سمت حرم حضرت زینب (س) رفتند. قبلا از اعزام منتظر تماس برای رفتن به سوریه بودند که بعد از نماز صبح وقتی تماسی از محل کارشان انجام نشد دوباره خوابیدند. این اعزام آخر یک ماه عقب افتاد و شهید  بسیار کلافه بود. حال و هوای بدی داشت و یک روز  به من گفتند که من یک چیزی را فهمیدم و اینکه  شما و مادرم به من دل بسته‌اید به همین دلیل است که قسمت به رفتن نمی‌شود. در پاسخ به آقا محمود گفتم اصلا اینطوری نیست و تو را برای خودم نگه نمی‌دارم  و به بی بی حضرت زینب (س) می‌سپارم.

تسنیم: از نحوه شهادت ایشان چگونه مطلع شدید؟ آیا دلشوره یا اضطرابی قبل از شهادت شهید نریمانی داشتید؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: هیچ  دلشوره خاصی نداشتم اما صبح شهادت آقا محمود بلند شدم حالت مناسبی نداشتم و خواهر شهید نریمانی با این موضوع که خواب محمود را دیدیم به من پیامک داد و خیلی هم گنگ بود.

بعد آن‌ها متوجه شدند که من از شهادت شهید خبر ندارم. 10 صبح بود برادرم با من تماس گرفت که می‌خواهم برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بگیرم. تعجب کردم و گفتم مهمان دارم ولی ایشان اصرار داشت که من بیایم و قبول کردم. در راه رفتیم سئوالاتی می‌پرسید. وقتی ماشین را پارک کرد حس خوبی نداشتم و دلم آشوب بود. لباس را که برای محمدهادی اندازه می‌گرفت یاد تشییع جنازه شهدا افتادم که فرزندان آن‌ها لباس نظامی برتن می‌کنند. به برادرم گفتم اتفاقی افتاده است؟ متوجه شدم محمود شهید شده است روی پا نمی‌توانستم بایستم و در داخل ماشین احساس می‌کردم دنیا دیگر تکیه‌گاه ندارد و دوست نداشتم خانه بروم و گفتم فعلا خانه نمی‌روم و کمی در خیابان  باشیم. اسیر یک سرگردانی شدم و بعدازظهر به خانه پدری شهید رفتیم و بعد معراج شهدا. اصرار داشتند پیکر را  نمی‌توانند نشان  دهند چون مین در داخل دست ایشان منفجر شد. خودم هم دوست داشتم آخرین تصاویر خندان ایشان را در ذهن نگه دارم و  از این به بعد با روح ایشان زندگی می‌کنم.

تسنیم: پیکر شهید نریمانی چه زمانی به کشور بازگشت؟

همسر شهید “محمود نریمانی”: پیکر شهید دو یا سه ساعت بعد از شهادت بازگشت که همان 10 مرداد ساعت 24 در معراج شهدا بود و من 10 صبح فردا متوجه شدم و پیکر ایشان حتی قبل از فهمیدن من در تهران بود.

 گفت‌وگو از محمدعلی حسن‌نیا و زهره کمیجانی

به گزارش مشرق، شهید محمود نریمانی از شهدای مدافع حرم استان البرز متولد سال ۱۳۶۶ از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که در چندین نوبت به جهت دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه اعزام شد و در مرداد سال ۱۳۹۵ به شهادت رسید.

مادر این شهید در خصوص فرزندش اظهار داشت: زمانی که به مدرسه رفت چند روزی با او تا مدرسه رفتم، غرورش اجازه نمی‌داد همراهش باشم، برای همین اصرار کرد دیگر نروم. با پسرعمویش مصطفی وارد بسیج شد، خیلی آنجا را دوست داشت تا اینکه دیپلم گرفت و قرار شد برود دانشگاه امام حسین (ع). بعد از آن به دانشگاه افسری رفت. وقتی برای اولین روز کاری لباس‌‎های نظامی‌اش را پوشید، به مادرم گفتم از زیر قرآن ردش کند. به مادربزرگش گفت «لباس در تنم خوب است؟ انشالله ۴۰ سالگی سرهنگ می‌شوم.» دیگر ما لباس نظامی را در تن محمود ندیدیم. همان یکبار بود.

همسر شهید نیز بیان کرد: روز به روز که از زندگی مشترکمان می‌گذشت بیشتر از انتخابم مطمئن می‌شدم. هرچه تقوا، اخلاق و رفتارهایش را بیشتر می‎دیدم بیشتر به شباهتش با شهدا پی می‌بردم. اولین بار سال ۱۳۹۲ بود که قرار شد به سوریه برود و من از نحوه جمع کردن کیفش متوجه شدم این سفر با دیگر سفرهایش فرق دارد. وقتی برگشت چمدانش را باز کرد تا سوغاتی‌ها را نشان بدهد، گفتم بویی که از چمدانت بلند شده بوی حرم حضرت زینب (س) است، یکبار که سوریه رفتم دقیقا در حرم چنین بویی استشمام کردم. پرسیدم سوریه بودی؟ گفت بله سوریه بودم.

همسر شهید نریمانی خاطره به دنیا آمدن فرزندش را اینطور روایت کرد: چند ماه بعد از اولین اعزامش خداوند به ما محمدهادی را داد. وقتی بچه به دنیا آمد، محمود خیلی خیلی خوشحال بود. از همان ابتدای بچه‌دار شدنمان به بچه وابسته شده بود. دوست داشت شب‌ها بچه پیش او بخوابد. حتی در روز هم سعی می‌کرد خوابش را با محمدهادی تنظیم کند. خیلی از عکس‌هایی که الان یادگاری داریم در کنار محمدهادی خواب است، می‌گفت وقتی کنار بچه می‌خوابم لذت می‌برم. این علاقه شدید بین پدر و پسر باعث شد محمدهادی وقتی نوزاد بود وقتی بی‌قراری می‌کرد و فقط با آغوش پدر ساکت می‌شد.

وی از خاطره آخرین وداع با همسرش گفت: ابتدای سال ۱۳۹۵ تازه از ماموریت آمده بود که یک هفته بعد باز زمزمه‌های رفتنش شد، یک ماه طول کشید تا برود. خیلی برای این سفر انتظار کشید و این نرفتن باعث شده بود ناراحت و کلافه باشد. یک روز گفت من فهمیدم شما و مادر به من دلبسته هستید و باعث شده نگذارید من بروم. شوکه شدم گفتم چرا این حرف را می‌زنی. شروع کردم به گریه کردن، گفتم چرا فکر می‌کنی من دلبستگی‌ای دارم که نمی‌گذارم بروی، اصلا اینطور نیست. وقتی شوق و تقوای شما را می‌بینم می‌دانم اهل زمین نیستی و دوست دارم به جایی که می‌خواهی برسی، نمی‌توانم پر و بالت را ببندم.

همسر شهید از لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش چنین روایت کرد: دهم مرداد بود که برای آخرین بار سر ظهر تماس گرفت. تعجب کردم، چون همیشه شب‌ها تماس می‌گرفت. دلیلش را پرسیدم، گفت کاری نداشتم خواستم با هم صحبت کنیم. فردا صبحش برادرم تماس گرفت و گفت می‌خواهم بروم بیرون برای خودم و محمدهادی لباس نظامی بخرم، از محمود پرسید، گفتم دیروز تماس گرفت و حالش خوب بود.

در لباس فروشی دیدم باز می‌خواهد چیزی بگوید، اما حرفی نزد، وقتی لباس نظامی را برای اندازه گرفتن جلوی محمدهادی گرفت انگار صحنه حضور فرزندان شهدا بر سر پیکر پدران شهیدشان جلوی چشمم آمد، حالم منقلب شد، به برادرم نگاه کردم او هم نگران و آشفته بود، به برادرم گفتم تو چیزی می‌دانی؟ اتفاقی برای محمود افتاده؟ سکوت کرد و گفت: فکر کنم خودت همه چیز را فهمیدی.

همرزم شهید محمود نریمانی شهادت وی را چنین توصیف کرد: من فکر می‌کنم برات شهادتش را از حضرت ابالفضل عباس (ع) گرفت، چون از نظر جراحت بسیار شبیه حضرت عباس (ع) بود. چشم چپش را از دست داد، دوتا دستش از مشت قطع شده بود و تمام بدنش پر از ترکش بود.

بسم رب الشهداء و الصدیقین

در تاریخ 1392/5/21 اینجانب محمود نریمانی فرزند غلامرضا در کمال صحت و سلامت اقدام به تنظیم این وصیتنامه نمودم. باشد که خداوند مرا هم برای خود جدا کند. ان‌شاءالله

حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که خالق است و قادر. خدایی که صدای بندگان گنهکار را می‌‌شنود و توبه آن‌‌ها را می‌‌پذیرد. درود خدا بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلاله پاک و مطهرش.

گواهی می‌‌دهم بر پیامبری حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ولایت امیرالمؤمنین و اولاد پاکش و گواهی می‌‌دهم بر عصمت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).

عمریست که با شنیدن از شهادت و خاطرات شهدا، آرزوی شهادت در دلم افتاده، هر چند که می‌‌دانم بنده خوبی نیستم و گناهانم زیاد است اما به خدا بسیار امید دارم و چشم به کرم او دارم و با همین امید از خدا طلب شهادت می‌‌کنم؛ هر چند که می‌‌دانم لایق شهادت نیستم ولی خدایا مرگ بی‌‌شهادت در نظرم حقیر و کوچک است و بعد از اینکه مدتی در جایی خدمت کردم که زمانی شهدا در آنجا بودن، دوست دارم من هم با شهادت از این دنیا بروم. ان شاءالله. پس خدایا شهادت را نصیب و روزیم کن.

اما بعد …

از پدر و مادرم که برای منم بسیار زحمت کشیده‌‌اند تشکر می‌‌کنم و دستشان را می‌‌بوسم و می‌‌خواهم که حلالم کنند و همچنین برادر و خواهرانم که با اخلاق بدم خاطرشان را آزردم. از همه‌‌تان طلب حلالیت می‌‌کنم و می‌‌گویم که از ته قلب دوستتان دارم.

و همسر عزیزم …

همیشه خداوند را به خاطر داشتن چنین همسری شکر کردم و باز هم از خداوند ممنونم که دعایم را مستجاب کرد و دختری که با ملاک‌‌هایم تطابق داشت، نصیبم کرد.

از خانواده همسرم نیز تشکر می‌‌کنم مخصوصاً از مادر همسرم و برای مرحوم عجمی نیز طلب غفران الهی را دارم و از آن‌‌ها نیز طلب حلالیت می‌‌کنم.

همسر عزیزم! بعد از من شما آزاد هستی که برای خودت تصمیم بگیری و زندگیت را ادامه بدهی. ازت می‌‌خواهم که بی‌‌تابی نکنی و مانند کوه استوار باشی تا الگویی باشی برای همه. امیدوارم که در بهشت در کنار هم زندگی ابدی داشته باشیم.

در پایان دوباره از همه دوستان طلب حلالیت می‌‌کنم و سفارش می‌‌کنم پشتیبان ولایت فقیه و انقلاب باشید که ان‌‌شاءالله اسلام پیروز است.

خدایا فقط با شهادت از دنیا ببرم.

سلام خداوند بر شهیدان همیشه زنده

محمود نریمانی1392/5/21

منبع:حریم حرم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *